رمان کوچ

عنوانرمان کوچ
نویسندهمهسا زهیری
ژانرعاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه1133
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان کوچ اثر مهسا زهیری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

عادل و دوستش یک مغازه‌ی لوازم آرایشی دلرند، او بعد از چند ماه قهر امشب بدلیل ازدواج برادرش به خانه برگشته، اختلاف عقاید و سبک زندگی او با خانواده اش همیشه برایش درد سر درست می‌کند، به طمع بدست آوردن پول فراوان وارد راهی می‌شود که …

خلاصه رمان کوچ

خونه بیش از حد شلخته بودو من از دیشب سرگردون دور خودم می‌چرخیدم امروز مغازه رو به فرشاد سپرده بودم قرار بود شب ببنده و بیاد سالن عروسی جرات نداشتم از پله ها پایین برم. فقط سر و صدای مامان و آقاجون شنیده میشد ولی می‌دونستم فاطمه هم هست. یکی دو بار توی این چند ساعت سراغم اومده بود که مطمئن بشه اوضاع رو به راهه از روی صندلی بلند شدم باید یه کاری می‌کردم امروز آخرین روزی بود که شانس به هم زدن این مراسم رو داشتم دو ساعت بود که به اتاق خالی علی خیره شده بودم

دو روز پیش همه‌ی وسایلش رو به خونه‌ خودش برده بود. حالا این طبقه کامل مال من بود ولی من سمیرا رو می‌خواستم. فرشاد گفته بود باید تلاشم رو بکنم ولی من از هیچی مطمئن نبودم. چشم از در اتاق برداشتم و از پله ها پایین رفتم. طبقه‌ی پایین از چند ساعت پیش هم به هم ریخته تر بود. آقاجون با لباس راحتی روی کاناپه نشسته بود و دست هاش رو روی هم فشار می‌داد. وقتی عصبی میشد اینطوری می‌کرد اصلاً متوجه اومدن من نشد. مامان به طرفم اومد و گفت: نمی‌دونم چرا دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشه.

فکرم به سمت جشن امشب رفت و گفتم: عروسی فاطمه هم همینو می‌گفتی. -نه اینبار فرق داره زبونم نمی‌چرخید ولی به زور گفتم: خاله اینا چیزی لازم ندارند؟ -نه.. از صبح بیست دفعه زنگ زدیم. امیرعلی اونجاست که سمیرا رو ببره آرایشگاه. حوصله شنیدن برنامه هاشون رو نداشتم گفتم: فاطمه کو؟ به اتاق اشاره کرد. در رو باز کردم و همزمان صداش زدم ولی کسی که جلوم داشت می‌خندید فاطمه نبود، روسریم نداشت این اینجا چکار می‌کرد؟ سرمو پایین انداختم و گفتم: یا الله فاطمه یه لحظه بیا. درو تا نیمه بستم …

دانلود رمان کوچ
4.29 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان کوچ
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر حسین
امیر حسین
1 سال قبل

سلام به خانم زهیری
رمان کوچ ،قشمگ ترین رمانی که تا به حال خوندم
خیلی زیبا نوشتین موفق و سربلند باشید