رمان مدار چشمانت
عنوان | رمان مدار چشمانت |
نویسنده | اعظم کلانتری (یاسی) |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1349 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان مدار چشمانت اثر اعظم کلانتری (یاسی) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پویا عاشق مهتاب است ولی انتخاب او نیست، و مهتاب با فرد دیگری ازدواج میکند، این مسئله باعث میشود تا پویا از جمع خانواده دور و به تنهایی زندگی کند! با وساطت فرشاد پسرخاله اش برای تمام کردن این قهر و گوشه گیری دو ساله، پای همسر فرشاد و خواهر زنش (ثمین) که دختری پر مشکل و گرفتاریست به خانهی پویا باز میشود …
خلاصه رمان مدار چشمانت
پندار، پتو را از روی تنش کنار زد و با غر زدن از جایش بلند شد. موهای در هم رفته و چشمهای پف دارش، خنده ای بر لبان پرستو نشاند. -ندیدی من رو تا حالا؟ پرستو شانهای بالا انداخت و از اتاقش بیرون رفت. میدانست این برادر تا خود صبح مشغول چه کاری بوده است که چشم هایش به مرز خط باریکی رسیده است. -بیدار شد پندار؟ پرستو پشت میز نشست و آرام گفت: بله فعلا تو مرحلهی به روز رسانیش گیر کرده تا خدا چی بخواد. افسانه لیوان شیری که برای پندار گرم کرده بود را روی میز گذاشت و خودش مشغول آماده کردن وسایل ناهار شد پشتش به بقیه بود که صدای همسرش
مصطفی بلند شد: من امروز با دو سه تا از رفقا قراره دیدن یه همکار قدیمی بریم که مریض احوال هست. احتمالاً ساعت ناهار نمیرسم پس به قدر خودتون درست کن خانم. افسانه دست از خورد کردن سبزی های تازه ای که از میدان تره بار گرفته بود برداشت به سمتشان چرخید: آقا مشیری طوریش شده بندهی خدا؟ مصطفی لیوان چای را روی میز قرار داد. بلند شدو سری به ناراحتی تکان داد: آره قلبش نامیزون میزنه و هر دو روز یه بار بیمارستان میخوابوننش. افسانه لبی به دندان گرفت و دعایی زیر لب برای شفای عاجل مریض ها خواند. پرستو تکه ای نان تست برداشت و گفت: مامان منم
امروز بعد از شرکت با حسین قراره واسه دیدن آینه و شمعدون برم. افسانه دست از کار کشید و لحظه ای سکوت کرد تا بغض مادرانه اش سر باز نزند. تخته را به کناری هل داد و دست هایش را زیر شیر آب گرفت آرام و دلگیر گفت: پندارم که بیرون اون قدری سرش گرم هست که ناهار نیاد منم میلم به غذا نمیاد پس واسه شام درست میکنم مصطفی لحظه ای تعلل کرد اما حرفهایشان این روزها روی نوار تکرار بود بی حرف از آشپزخانه خارج شد و پرستو خیره به تکان خوردن های ریز شانهی مادرش دست زیر چانه زد: دلت واسه پویا تنگ شده؟ افسانه دستی روی قرص صورتش کشید …
- انتشار : 09/11/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403