رمان ماه عسل در پاریس
عنوان | رمان ماه عسل در پاریس |
نویسنده | جوجو مویز |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 64 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان ماه عسل در پاریس اثر جوجو مویز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
چندین سال قبل از وقوع رویدادهای کتاب «دختری که رهایش کردی» و در زمانی اتفاق میافتد که این دو زوج به تازگی با هم ازدواج کردهاند، سوفی که دختری روستایی است، شیفتهی شکوه پاریس شده است، اما پس از مدتی در مییابد که عشق ورزیدن به هنرمندی شناخته شده مثل ادوارد، پیچیدگیها و مشکلات غیر منتظرهای را به همراه خواهد داشت، لیو نیز در یک سده بعد، پس از تجربهی عشقی طوفانی در مییابد که ماه عسلش در پاریس، چیزی نیست که انتظارش را میکشید …
خلاصه رمان ماه عسل در پاریس
مشتی که ادوارد حواله صورت دینان کرد به قدری سریع اتفاق افتاد که من به سختی توانستم آن را ببینم. مشتش از کنار گوش راست من با چنان قدرتی رد شد و خورد زیر چانه دینان که او را از جا بلند کرد و در هوا به عقب پرتش کرد. از شدت ضربه صورتش چرخید و با صندلی به زمین افتاد و چون پایش به میز گیر کرد میز برگشت. با افتادن شیشهی نوشیدنی روی زمین و شکستن و پاشیده شدن آن روی لباس زن همراه دینان زن جیغ کشید. توی بار سکوتی حاکم شد و ویولن زن از نواختن دست کشید. فضای بار متشنج شد.
چشمان آقای دینان دو دو میزد و سعی داشت خودش را جمع وجور کند. ادوارد با صدایی که از خشم میلرزید گفت: از همسرم معذرت خواهی کن؛ اون به ده تا مثل تو میارزه. آقای دینان چیزی را تف کرد شاید یک دندان رد سرخ و باریک خونی که از چانه اش میچکید چانه اش را به دو نیم کرده بود. دستش را روی چانهاش کشید و زیر لب آرام چیزی گفت که من فکر کردم فقط من توانسته ام آن را بشنوم. «عوضی!» ادوارد با فریاد به سمتش حمله ور شد اما دوست دینان خودش را روی ادوارد انداخت و مشتهایش را حواله شانهها
و سر و کله و پشت ادوارد کرد. آن دو مثل پشه روی شوهرم پریده بودند من فقط میتوانستم صدای ادوارد را بشنوم که میگفت: چطور جرات میکنی به همسر من توهین کنی؟ یکی از پشت سرم گفت: تو به کی فحش دادی؟ برگشتم و دیدم مایکل لدوک یک مشت حواله یک نفر دیگر کرد. یک نفر گفت: آرام باشید آقایان، آرام باشید. در یک چشم به هم زدن بار منفجر شد ادوارد به سختی سرپا ایستاد و دوست دینان را از شانه اش جدا کرد؛ انگار دارد کتی را از تنش بیرون میآورد. صندلی پشت سرش را برداشت و بعد من صدای شکستن …
- انتشار : 15/06/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403
خیلی زیبا بود
قبل از کتاب دختری که رهایش کردی حتما این رمان رو بخونید تا بیشتر لذت ببرید