رمان مجنون تمام قصه ها
عنوان | رمان مجنون تمام قصه ها |
نویسنده | دلآن موسوی |
ژانر | عاشقانه، معمایی |
تعداد صفحه | 2427 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها اثر دلآن موسوی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیبها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آنها میشود، باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کمکم احساسی میان این دو نفر شکل میگیرد، احساس و عشقی که میتواند مرهم برای زخمهای کهنهای شود که آنها از گذشته با خود به همراه دارند! در حالی که آنها دوشادوش هم پلههای ترقی را با سرعتی بیش از پیش طی میکنند غافل از این هستند که عشق نوپای خودشان هدف رقیبی قَدَر است که آنها را زیر نظر دارد و بواسطه داشتن نفوذیای باور نکردنی از هر چیزی که در کوک و بین معین و حریر میگذرد مطلع است تا در زمان دلخواه زخمکاری خود را بزند، طوفانی عاشقانه در راه است …
خلاصه رمان مجنون تمام قصه ها
برای رفتن به کوک عجله ای نداشتم اما علاقه؟ چرا! میل و کشش عجیبی که برای همکاری با این مجموعه داشتم که برای خودم هم عجیب بود. اولین بار بود که منتظر تماس از شرکتی بودم همیشه من بودم که دیگران را منتظر میگذاشتم و اینبار بازی عوض شده بود. هر چند سخت اما در نهایت پذیرفتم که اینبار من منتظر تماس آن هستم. اعتراف در مقابل خودم سخت بود که بگویم بعد از تماس برای اعلام پذیرش شرایط همکاری، اینبار من بودم که ذوقي غير قابل انکار داشتم. قید پارک کردن ماشین در پارکینگ کوک را زدم و از اولین جای پارک پیدا شده استقبال کردم برعکس دفعه
گذشته خبری از باران بی مقدمه نبود اما ابرهای سیاه پاییزی در آسمان حکمرانی میکردند. پنهان کردن اشتیاق آن هم با قدم هایی که ذوق زده مرا به سمت آن ساختمان باشکوه ویلایی میبردند کار راحتی نبود. دایی معتقد بود من آدم پنهان کاری نیستم؛ برق چشمها و صدای خنده هایم دستم را برای عالم و آدم رو میکند. سعی کردم اینطور فکر کنم که دایی اشتباه میکند و با اعتماد به نفسی که بخش عظیمی از آن نشأت گرفته از صدای تق تق پاشنه کفشم بود وارد سالن شدم. باید یک روز میفهمیدم که چه معجزه ای در صدای این پاشنه ها پنهان است. منشی خانم پشت همان کانتر بزرگ و
مجلل با دیدنم لبخندی زد. -سلام، بفرمایید. سلام ارغوان هستم، با جناب فاطمی جلسه داشتم. انگار منتظرم بود که به محض شنیدن فامیلیام لبخندش پررنگ تر شد. -خیلی خوش اومدین بله جناب رئيس منتظرتون هستن. لطفا با آسانسور تشریف ببريد طبقه سوم. با تکان دادن سر به سمت آسانسور قدم برداشتم و صدایش را شنیدم که برای انجام پذیرایی با کسی تماس گرفت. طبقه سوم آخرین طبقه در پنل آسانسور بود که بعد از لمسش از آینههای مشبک و آشنا اتاقک آسانسور هایلایت های نقره ای دودی بین موهایم را مرتب کردم باید برای بله برون راشین آنها را سبز یا صورتی کنم. با توقف …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 20/10/1402
- به روز رسانی : 01/12/1403