رمان معمای کارائیب

دانلود رمان معمای کارائیب اثر آگاتا کریستی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

تعطیلات خوشایند خانم مارپل با قتلی شوکه‌ کننده خراب می‌شود! این کارآگاه محبوب آگاتا کریستی در کتاب صوتی معمای کارائیب به سفری طولانی می‌رود تا بیماری رماتیسمش را بهبود ببخشد، اما وقوع قتلی مرموز این روزهای آفتابی را به تلاشی خستگی‌ناپذیر برای کشف سرنخ تبدیل می‌کند …

خلاصه رمان معمای کارائیب

کاملاً عادی بود و لزومی هم نداشت که کسی به دقت به داستان‌های سرگرد گوش فرا دهد. شاید اگر چه بهتر بود که خانم مارپل چنین می‌کرد. سرگرد درباره کنیا و سپس راجع به هندوستان صحبت کرد -مرز شمال غربی- و پس از آن به دلیلی نامعلوم، گفتگویشان به قتل و جنایت کشیده شده بود – خانم مارپل حتی آن موقع هم درست گوش نمی‌داد. قتل مشهوری که اینجا صورت گرفته بود – داستانش در روزنامه‌ها نیز چاپ شده بود. بعد از آن بود که… وقتی سرگرد پالگریو گلوله کاموایش را از روی زمین برداشت -در مورد عکس حرف می‌زد- عکس یک قاتل- این چیزی بود که گفت… خانم مارپل چشمانش را بست و کوشید داستان را

دقیقاً و مو به مو به خاطر بیاورد. داستان کمی مبهم بود – برای سرگرد در کلوبی که در آن عضو بود، تعریف کرده بودند – شاید هم کلوب یک شخص دیگر – پزشکی برایش نقل کرده که او هم از پزشک دیگری شنیده بود – و آن پزشک از یک نفر که در حال خارج شدن از در جلوی خانه بوده، عکس گرفته بود – و آن شخص یک قاتل بود – بله – جزئیات مختلف به یادش آمد. سرگرد پیشنهاد کرد که عکس را به خانم مارپل نشان بدهد – کیفش را در آورده و بین محتویات کیفش دنبال آن عکس گشته بود – تمام مدت حرف می‌زد و همانطور که مشغول صحبت بود – به طرف بالا نگاه کرد – نه به خانم مارپل – بلکه به چیزی یا کسی پشت سر او –

دقیقاً پشت شانه راستش – سرگرد صحبتش را قطع کرده و صورتش ارغوانی شده بود – و با دستانی کمابیش لرزان، محتویات کیفش را درون کیف گذاشت و با صدائی رسا و ساختگی درباره عاج فیل شروع به صحبت کرد. لحظاتی بعد هیلینگدون‌ها و دایسون‌ها به آن دو ملحق شدند. آن وقت بود که خانم مارپل سرش را به سمت راست برگرداند تا پشت سرش را نگاه کند ولی هیچ جنبنده‌ای به چشم نمی‌خورد. در سمت چپ او کمی دورتر، نزدیکی‌های هتل، تیم کندال و زنش نشسته بودند – و دورتر از آن‌ها یک خانواده ونزوئلائی – ولی سرگرد پالگریو، به آن سو نگاه نمی‌کرد. خانم مارپل تا موقع ناهار فکر می‌کرد بعد از ناهار برای …