رمان ناردانه
عنوان | رمان ناردانه |
نویسنده | ساحل بهنامی (راز.س) |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 820 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان ناردانه اثر ساحل بهنامی (راز.س) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ناردانه برخلاف عقاید خانواده اش تنها در آپارتمانی نزدیک مزونی که دایر کرده است، زندگی میکند، او دختری موفق و مستقل است که خالهی ناردانه و دکتری پیشنهادی خانواده برای خلاصی از ازدواج، قرار گذاشتند چند جلسه ای با هم رفت و آمد کنند و بعد اعلام کنند که بدرد ازدواج نمیخورند، کم کم پای ناردانه به این رابطه باز میشود و …
خلاصه رمان ناردانه
مینا روی صندلی نشسته بود پاهایش را چهار زانو کرده و دستانش را در هوا تکان میداد. جدیدترین طرح ها را پرینت گرفتم و به طرفش برگشتم: اگه میخوای تموم کنی زودتر تموم کن موضوع داره خیلی کش پیدا میکنه. -ناری من می خوام تموم کنم اینا بیخیال نمیشن. دیروز محمد با شادمهر شام خورده. خب وقتی اینطوری میرن دنبالش چی بگم بهشون به شادمهر گفتم قبول نکن گفت زشته. -از من گفتن بود فردا بیای بگی ناری، اینو بستن به رى من جوابتو نميدما.. بازویم را کشید: خیلی خب بابا از تو کمک نمیخوام. تصویر تازه پرینت شده را از پرینتر بلند کردم و به رنگ صورتی
کمرنگ لباس خيره شدم: حالا رابطه بین خودتون چطوریه؟ واقعا هیچی نیست؟ -تو گیر دادیا هیچی نیست به والله.. دوستمه. رابطه دوستیمون خیلی خوبه کلی خوش میگذره مثل حامدِ. با یادآوری حامد خندیدم دیشب با پدرش دعواش شده بود. آماده بود شب را بماند اما هردو میدانستیم قرار نیست بماند تا آخر شب ماند از کار جدید راضی بود. طبق گفته هایش سر سه سال میتوانست خانه بخرد و از پدر و مادرش جدا شود. اشاره ای به خریدهایش زده بودم: با این ولخرجیا حتما میخری. خندیده بود: به جون تو به این پولا خونه نمیدن -حامد چطوره؟ عکس بعد را برای پرینت انتخاب کردم:
خوبه رفته مشهد. قرار شد آخر تابستون اگه بشه یه برنامه بچینیم بریم اطراف دو روز بمونیم. -شمال؟! -شمال که دیگه تکراری شده لواسونم بد نیست ولی خب ماها اونجا از این مایه تیله ها نداریم ویلا داشته باشیم. اگه جایی پیدا کنیم میریم همین طرفا… -منم دعوتم؟ عکسهای پرینت شده را به طرفش گرفتم و با چشم غره گفتم: بدون تو میشه مگه؟ ریز خندید: فکر کردم بدون من میخوای بری خوش گذرونی. -نه خیالت تخت مثل جارو بستمت به دمم هرجا برم میبرمت -اوهو… من بزرگترم یا تو! با شيطنت تنها ابروهایم را بالا انداختم. سرش را کج کرد و با چشم غره رو برگرداند …
- انتشار : 21/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403