رمان اتاق دریا
عنوان | رمان اتاق دریا |
نویسنده | مریم علیخانی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 675 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان اتاق دریا اثر مریم علیخانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
اتابک پسری سرکش و دوست داشتنی است که قصد ازدواج با دختری به نام پگاه را دارد. اما در پی معرفی دختر به خانوادهاش متوجه میشود که مادرش به شدت با این ازدواج مخالف است! مادر اتابک که نمیتواند پسرش را از این ازدواج منصرف سازد از او میخواهد دست نوشتههای او را که داستان زندگیاش هستند، بخواند …
خلاصه رمان اتاق دریا
چند روزی میشد که از ژیلا و افشین خبر نداشتم و همین باعث میشد تا از بهنام هم بیخبر بمانم. با آنکه خیلی دلم میخواست او را ببینم و یا خبری از او داشته باشم، اما غرورم اجازه نمیداد تا در موردش از کسی چیزی بپرسم. بیاختیار به طرف تلفن رفتم و شماره ژیلا را گرفتم به این امید که شاید به صورت اتفاقی حرفی از بهنام به میان آید و من از حالش با خبر شوم. در گوشم صدای چند بوق ممتد پیچید ولی گویا آن طرف خط تلفن، هیچ کس حضور نداشت تا پاسخ مرا بدهد. به ناچار گوشی را گذاشتم. پف محکمی کشیدم و کلافه، نگاهی به ساعت دیواری انداختم. ساعت از دو ظهر گذشته بود و سابقه نداشت ژیلا در این ساعت خانه نباشد. دوباره گوشی را برداشتم
و با تردید شماره کارخانه بهنام را گرفتم. خوشبختانه شمارهای که داشتم خط مستقیم دفترش بود که خودش شخصا جواب آن را میداد. این بار هم تلفن فقط چند بوق پیاپی خورد و بعد صدای پیغامگیر به گوشم خورد که منتظر پیام بود. مکث کوتاهی کردم کمی مردد بودم که برایش پیام بگذارم یا نه؟ اما بلاخره دل را به دریا زدم و به ناچار خودم را معرفی کردم و از او خواستم تا با من تماس بگیرد. داشتم از سالن پذیرایی خارج میشدم که صدای زنگ تلفن بلند شد. به خیال اینکه شاید او باشد بیاختیار قلبم فروریخت و داغ شدم ضربان قلبم تندتر شده بود. حس میکردم خون به رگهای صورتم دوید و داغ شدم. گوشی را برداشتم: بله بفرمایید؟ صمیمی و آرام
جوابم را داد: سلام سوگند جان خوبی؟ آهنگ صدایش روحم را نوازش میکرد هر چند که او را کاملا شناخته بودم اما طور دیگری وانمود کردم: ببخشید شما؟! پوزخندی زد و با شیطنت گفت: من همون کسی هستم که همین الان برای من پیغام گذاشتی. حس کردم صورتم سرخ شد. -آهان پس شما اونجا بودید و تلفن رو جواب ندادید؟ -آره ولی داشتم از اتاق میرفتم بیرون که تلفن زنگ خورد از پشت در صدات رو شنیدم که داشتی پیغام میذاشتی برگشتم تلفن رو جواب بدم که دیگه تماست قطع شده بود گفته بودی بهت زنگ بزنم با من کاری داشتی؟ کمی مکث کردم و بریده بریده گفتم: میخواستم ببینم تو از افشین و ژیلا خبر داری یا نه؟ خنده کوتاهی کرد. متوجه سوال بیربطم شدم …
- انتشار : 14/01/1404
- به روز رسانی : 14/01/1404