رمان پنجمین فصل سال
عنوان | رمان پنجمین فصل سال |
نویسنده | محرابه سادات قدیری |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی |
تعداد صفحه | 1030 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان پنجمین فصل سال (جلد اول) اثر محرابه سادات قدیری با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک! برای رسیدن به این نیکی ها خوب بودن خودت به تنهایی کافی نیست! خوب بودن دیگرانی که در کنارت هستن هم لازمه! پندارِ به فراموشی نیک بودن رسیده، ناخواسته به سمت شروع فصل جدیدی از زندگی قدم بر میداره! دقیقاً ناخواسته! بی هیچ میلی! بی هیچ تلاشی! بی هیچ انگیزه ای! بی هیچ علاقه ای! …
خلاصه رمان پنجمین فصل سال
ترافیک اونقدر سنگین بود که می شد تو ماشین گرم و نرم البرز به چرت درست و حسابی زد! سرمو تکیه داده بودم به پشتی صندلی، دست به سینه نشسته بودم و به روبرو خیره بودم. دست البرز که نشست روی پام سرمو چرخوندم به سمتش. ترافیک قفل بزرگراه این فرصت رو بهش می داد که کاملا برگرده به سمتم و زل بزنه به صورت خسته ام به خرده سکوت کرد و بعد پرسید: تنهایی؟!
ثانیه ای وقت برد تا منظورش رو درک کنم. سری به علامت مثبت تکون دادم. لبخندی نشست روی لبش و گفت: منم تنهام! لبخند زدم و گفتم: چرت نگو! البرز و تنهایی؟! بلند خندید و دست چپش رو جلوم تکون داد و گفت: تنهایی از اون لحاظ نه از این لحاظ! سری به علامت تأسف تکون دادم و گفتم: یادم بنداز گواهی سلامتت رو چک کنم بعد به رفاقتم باهات ادامه بدها دوباره سرخوش خندید!
همیشه همین طور بود! اونقدر زندگی رو راحت و آسون می گرفت که زندگی هم بهش سهل می گرفت! دنده رو جا انداخت و به خرده ماشین رو به جلو برد و وقتی دوباره ایستاد زل زد به روبرو و پرسید: اخلاق گندت مونده روت یا خسته ای که اینقدر تو خودتی یا از دیدن من ناراحتی؟! دستمو گذاشتم روی شونه اش، فشاری بهش آوردم و گفتم : هم خسته ام، هم از دیدن تو شوکه و هم هنوز اخلاقم به گندی گذشته است! …
- انتشار : 26/02/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403