رمان رج زدن های زندگی
عنوان | رمان رج زدن های زندگی |
نویسنده | مریم ثروت (moon shine) |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 299 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان رج زدن های زندگی اثر مریم ثروت (moon shine) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ماندنی، هر روز زیر بار کتک های ناپدری خود زندگی را سپری میکند، او روی پله ها مینشیند تا کمی درد خود را تسکین دهد، توحید پسر همسایه، برای همدردی با ماندنی سر صحبت را با او باز میکند و به او قول میدهد کمکش کند و هنگامی که بزرگ شد انتقام او را بگیرد، ماندنی با این امیدها جان میگیرد و بزرگ میشود …
خلاصه رمان رج زدن های زندگی
رو پله نشستم و چشم انتظار توحیدم… قراره جواب امتحان هامو بگیره.. میدونم که قبولم ولی ته ته دلم نگرانه.. هنوزم که هنوزه وقتی میشینم رو پله ها چین های دامنم رو باز میکنم. با نوک انگشت گلهای روی دامنم رو میکشم… چرا اینقدر دیر کرده؟… نکنه قبول نشدم؟… اگه درسهامو افتاده باشم چی؟ اگه نتونم امسال رو رد کنم چی؟ همین که در باز میشه… پرواز میکنم به سمتش… از صورتش چیزی معلوم نیست.. نگاهم داره تو چشماش میچرخه.. نکنه قبول نشدم؟ و حاصل دسترنج این چند ماه پریده؟ نجوا میکنم.. -توحید رد شدم..؟ دستش جلو میادو کارنامه رو تو دستهام میزاره …
مگه میشه…؟ ماندنی و قولش.. راست گفتی امسال به ضرب قبول شدی.. دلم رو شاد کردی ماندنی.. قلبم تند شد.. من قبول شدم.. یه نگاه سرسری به کارنامه میندازم… مهم نیست نمره هام ده یا پونزده… مهم اینه که قبول شدم… خدا جون شکرت.. پس اون همه زحمت بی دلیل نبوده.. من قبول شدم.. دیگه یه دختر بیپناه با مدرک سیکل نیستم. من قبول شدم. لبها و چشمهای توحید میخنده… من هم میخندم.. باید یه جوری جبران کنم. یه جوری..؟ دست به گردنم میبرم .. گره رو باز میکنم.. پلاک رو از زیر روسریم میکشم بیرون.. -توحید.. -چیه؟ -دستت رو بیار.. -چیه میخوای بهم مشتولق بدی؟
کف دست منتظر توحید رو بیشتر از این معطل نمیکنم… پلاک نقره قدیمی رو که یادگار مادربزرگمه و من با یه تیکه نخ تابیده شده اویزون گردنم میکردم میزارم کف دستش… -ماندنی..؟ -من هیچی از خودم ندارم جز این پلاک یا علی.. تمام دار و ندار بی ارزشم همینه.. میدمش به تو.. چون اون قدر به گردنم حق داری که نمیدونم چه جوری باید جبرانش کنم. -ولی ماندنی…؟ توحید تو به من امید دادی.. میشه برام چرتکه بندازی قیمت یه دنیا امید، برای یه ادم بیامید چنده؟ سرمو خم میکنم. -شرمنده که بیشتر ندارم.. ایشالله خانوم دکتر که شدم یه طلاشو برات میگیرم.. یه نگاه به کارنامه میندازم …
- انتشار : 21/11/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403