رمان رستاخیز قلب ها

عنوانرمان رستاخیز قلب ها (جلد سوم از مجموعه محفل)
نویسندهناتاشا نایت
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه732
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان رستاخیز قلب ها (جلد سوم از مجموعه محفل) اثر ناتاشا نایت به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

سانتیاگو بالاخره به چیزی که می‌خواهد رسید. بچه او در درون من رشد می‌کرد. من سرنوشت آیوی را بازنویسی کردم و او را برای همیشه مال خودم کردم، اوضاع برای ما در حال تغییره. سانتیاگو برام فراتر هیولایی بود که به جهان نشون می‌داد، زخم هایی را که زیر خالکوبیش پنهان کرده بود می‌دیدم …

خلاصه رمان رستاخیز قلب ها

“آیوی” اونا کیسه رو از روی سرم برداشتن اما مچ دستم هنوز پشت سرم بسته بود و کراوات به طرز دردناکی توی گوشتم فرو رفته بود. یعنی دستم رو باز نکردن تا نتونم تعادلم رو حفظ کنم و فرار کنم اما نباید نگران این باشن در ماشین قفل نیست اما من بیرون نمیرم هنوز می‌تونم صداشون رو بشنوم و اگر از پنجره خونه فرسوده یک طبقه ای که من رو آوردن نگاه کنم می‌تونم ماشین هاشون رو در خیابان ببینم. چند ساعت پیش ماشین من رو به جایی بردن حدس می‌زنم از شرش خلاص شدن حتی متوجه نشده بودم ایبل ماشینم رو نگه داشته. ایبل از اول همین نقشه رو کشیده یا همه چیز

اتفاقی تغییر کرده بود؟ سرم بخاطر مشتی که بهم زده بودن درد می‌کرد و شقیقه‌ام کبود شده بود. حدس می‌زنم باید شکرگزار باشم که به چشمم نزدن. شکمم غرغر می‌کرد گرسنه ام حتی اگر در حال حاضر نمی‌تونم غذا خوردن رو تصور کنم یکی از مردها صداش رو بلند کرد و به هر کسی که در اتاق دیگر باهاش صحبت می‌کرد فحش می‌داد. شگفت آوره. به نظر می‌رسد همه چیز به هم ریخته انگار واقعاً برنامه ای ندارن و من مطمئن نیستم که این خطرناکتر نباشه. صدای ماشینی رو شنیدم و بلند شدم تا به سمت پنجره برم. اتاقی که من داخلش هستم گوشه‌ی خونه بود، بنابراین اگر در لبه

پنجره بایستم می‌تونم بخشی از راهرو رو .ببینم. چراغی روشن شد. خیلی روشن نیست و باید با حرکت فعال بشه من ماشینی رو تماشا کردم که به سمت خونه میومد. یک ماشین سیاه رنگ قدیمی با پلاک گل آلود بود. حدس من اینه که از عمد کردن اما وقتی در باز شد و ایبل رو دیدم که بیرون اومد نفسم لرزید و احساس آرامش کردم. در حالی که کلیدها رو قبل از خاموش شدن چراغ در جیبش می‌گذاشت به سمت خونه می‌رفت و به اطراف نگاه می‌کرد. یکی از مردها بلند گفت: چه عجب رسیدی‌. به سمت در رفتم تا به پاسخ آرامتر برادرم گوش بدم. نمی‌تونم حرف هاش رو تشخیص بدم اما …

دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است

دیدگاه کاربران درباره رمان رستاخیز قلب ها
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها