رمان سمک عیار جلد اول
عنوان | رمان سمک عیار |
نویسنده | فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی |
ژانر | ادبیات کهن |
تعداد صفحه | 220 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان سمک عیار (جلد اول) اثر فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
عیاران جوانمردانی بودند که به فقرا و نیازمندان کمک کرده، عدالت را برای ثروتمندان و فاسدان به ارمغان میآورند، و اصل برادری را آن طور اجرا میکنند که با دوستی، وفاداری و اصول خانوادگی پیوند خورده است. ماجراهای اصلی “سمک عیار” پیرامون تاریخچهای کهن و قصههایی شفاهی است که در آن خورشیدشاه، عاشق مه پری، دختر فغفور چین می شود. در حالی که هر دو عاشقانه یکدیگر را دوست دارند، بسیاری از شخصیتهای شیطانی از یک جادوگر گرفته تا یک وزیر شرور، از یک شاهزاده طرد شده از کشوری دیگر گرفته تا یک عیار رقیب و وفادار به یک حاکم دشمن، برای دور نگه داشتن آنها از هم توطئه میکنند …
خلاصه رمان سمک عیار
چنین گویند که مهران وزیر پری داشت به نام قابض قابض پهلوانی زورمند بود و خواستگار مدیری اما از ترس دایه جادوگر این خواسته را بر زبان نمیآورد چون داید کشته شد. ترس قابض ریخت پس نزد پدر رفت و گفت: «ای بزرگوار پدر دانی که سالهاست خواستار مه پری هستم اما از بیم دایه سخن نمیگفتم اکنون که دایه از میان رفته است آن هم به دست خورشید شاه، ناچار مه پری به او میرسد. تو باید که نگذاری دختری از دربار و شهر خودمان به بیگانه رسد و با او وصلت کند.» مهران دلش به حال پر سوخت و گفت: «دل آسوده دار که در این کار تلاش خواهم کرد!» مهران وزیر
حیله های زیادی به کار بست و با شاه فضفور حرف بسیار زد تا به او بقبولاند که با مرگ دایه جادو و وجود خواستگاران قبلی مه پری در شهر، صلاح نیست که فغفور دختر را به خورشیدشاه بدهد بلکه باید بهانه ای بجوید و کار را چنان ترتیب دهد که همه مردم قبول کنند فغفور میان شاهزادگان فرقی نگذاشته و تبعیضی قائل نشده است. حیله مهران این بود که دیگر شاهزادگان را رو در روی خورشید قرار دهد. فغفور پذیرفت جنگی خونین در گرفت و شاهزادگان و خواستگاران مه پری به جنگ یکدیگر رفتند تا آنکه پیروز از میدان در آمد. تنها خواستگار مه پری باشد اما از قضای
روزگار همه شاهزادگان از جمله پر مهران وزیر در این پیکار کشته شدند و خورشیدشاه تنها برنده میدان شد. مهران وزیر که دید تیرش به سنگ خورده حیله هایش کارگر نیفتاده و در این میان، پرش را نیز از دست داده است باز نزد فغفور شاه رفت و حیله های دیگری به کار برد. او به فغفور گفت: «در میان مردمان چنین گفتگوست که شاه فغفور یا شصت مرد عیار حریف نیست هر چه خواهند کنند و هر چه خواهند گویند. عیاری به خانه تو آید، دایه دخترت را برباید و ببرد زندان و بند را بشکند، زندانیان را هم آزاد سازد و کارهای دیگر که خود دانی دیری نپاید که لشکر به خانه تو حمله کنند …
- انتشار : 15/02/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403