رمان شیفتگی به رسم هور
عنوان | رمان شیفتگی به رسم هور (پروانگی سابق) |
نویسنده | تارا مطلق |
ژانر | درام، عاشقانه |
تعداد صفحه | 868 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان شیفتگی به رسم هور (پروانگی سابق) اثر تارا مطلق (نویسنده انجمن رمان بوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دختری خودساخته خود را از غرقاب زندگیای بیرون میکشد که انگار هیچوقت برای او نبوده است. زندگیای که تاوانش اگرچه سخت است اما گاهی باید برای آیندهای که تو را فرا میخواند، خودت را از میان غرقاب بیرون بکشی. سخت است، باید آوارهای خود پیشینش را جمع کند و از نو بسازد. شاید هم روزی خورشید عشق بر دل شکستهاش بتابد و آن را جانی دوباره بخشد …
خلاصه رمان شیفتگی به رسم هور
نمیدانم چه قدر خوابیدهام اما چشمهایم را که باز میکنم، آفتاب پشت پنجره بساطش را جمع کرده و روی کولش انداخته و رفته است. به ساعت که نگاه میکنم، نفسی از سر آسودگی میکشم. ساعت ملاقات تمام شده و در کمال خوشحالی هیچگس را ندیدهام هنوز چیزی برای توضیح دستو پا نکردهام. باید خوب فکر کنم و بهانهای قابل قبول جور کنم صدای باز شدن درو بعد صدای پاها مرا وامیدارد تا به سمت در بازگردم. همان پرستار مهربان و خوش رو ست با صدای فوق العادهای که مرا به یاد دوبلورها می اندازد. -خوب خوابیدی؟ اون همه آدم اومده بودن ملاقات بعد زیبای خفته همچین خوابیده بود که انگار چند روزه نخوابیده.
من هم هی بهشون گفتم آروم باشین بذارین استراحت کنه. هم زمان که با آن صدای جادویی صحبت میکند به سرعت سرم، نبض و فشارم را میگیرد و چیزهایی را یادداشت میکند. -یه خانم میانسال ریزه میزه مثل خودت اومده بود که فکر کنم مامانت بود. طفلی مدام گریه میکرد از من پرسید چرا بچهام تنهاست؟ مگه قرار نبوده شوهرش کنارش باشه؟ این مشخصات فقط به یک نفر میخورد؛ مهربان جون. مادری که مرا به دنیا نیاورده است اما برای من مادر از دست داده کم مادرانههای بینظیرش را خرج نکرده است. -من هم گفتم خودش خواسته کسی پیشش نباشه. میخواست پیشت بمونه، خیلی هم ناراحت شد وقتی
بهش گفتم بیمارتون تاکید کرد همراه نمیخواد. مهربان جونی که من میشناسم بیشک بعد از این حرف پرستار برای تنهاییام اشک ریخته است. -یه خانم مسن هم اومده بود که وقتی حالت رو ازم پرسید و بهش گفتم احتیاج به آرامش و استراحت داری، تا آخرین نفر هم اینجا رو نیمکت دم در اتاقت نشسته بود که کسی وارد اتاق نشه پرستار خنده کوتاه میکند: دروغ چرا خیلی ازش خوشم اومد همه رو از همون جلوی اتاق برمیگردوند دوباره خنده زیبایش را رها میکند و این بار انرژیاش به لبهای من نیز سرایت میکند. عزیز مهربان و دوست داشتنیام، با آن جبروت بینظیرش میتواند یک فوج آدم را به فرمانبرداری از خود وادارد …
- انتشار : 12/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403