رمان والادگر نیستی

عنوانرمان والادگر نیستی
نویسندهسودا ترک
ژانرجنایی، عاشقانه، معمایی، هیجانی
تعداد صفحه1085
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان والادگر نیستی اثر سودا ترک به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستانی پر از رازهای پنهان، عشقی ممنوعه و انتقام‌هایی که از دل تاریکی برخاسته‌اند. ماجرای داستان حول شخصیت والادگر، مردی مرموز و پیچیده، به نام (مهرسام آشوری) می‌چرخد، او که به خاطر گذشته‌ای تلخ و پر از کینه، به مردی بی‌رحم و انتقام‌جو تبدیل شده، در جستجوی عدالت و آرامش برای خانواده‌اش است. اما وقتی که عشق در دل تاریکی و انتقام جوانه می‌زند، همه چیز دگرگون می‌شود، او ناخواسته به دختر دشمنش (مهشید افشارنیا) جذب می‌شود که نه تنها کلید تمام رازهایش را در دست دارد، بلکه راهی به سوی انتقام اوست. در این میان، توطئه‌ها و دشمنی‌‌های پنهان، دست‌های پشت پرده‌ای که برای سقوطش نقشه می‌کشند، و معماهایی که هرگز تصورش را نمی‌کرد، اینگونه رازشان برملا شود …

خلاصه رمان والادگر نیستی

مرتضی سریعاً خودرا به پیشگاه او میرساند خوش خدمتی و مهر او به این خان عمیقاً از ته قلب است و مهرسام این را میداند نگاهی پراعتمادی به او می‌اندازد مرتضی متوجه این نگاه می‌شود. -سلام خان خوش اومدید… هر امری داشتید در خدمتم. مهرسام طبق عادت تکان می‌دهد؛ اما برای مرتضی سر پاسخی کوتاه هم لازم بود. او مرتضی بود او با بقیه فرق داشت. -صدات می‌زنم. و بعد ادامه راه خود را از سر می‌گیرد. فریبا پشت او بین دیاکو و کوهیار قدم بر می‌دارد به بالای پله ها که می‌رسند نگاهی به همه اعضا می‌کند. سری برای خسروخان تکان می‌دهد، به ژاله خانوم و شهره خانوم با محبت نگاهی می‌اندازد و با

چشمانش به آن‌ها می‌فهماند که باید صبر کنند او باید ابتدا ادای احترام و دلتنگی خود را به مادرش شهربانو تقدیم کند. چقدر دلتنگ مادرش شده بود خیلی وقت بود که او را از نزدیک ندیده بود. سرش را کمی خم می‌کند آن هم فقط به خاطر حضور مادرش صحنه تصویر زیبایی است؛ لحظه تعظیم یک والامقام به مادر خود چقدر ستودنی است. مهرسام هر چه بیشتر به موفقیت نزدیک تر می‌شد مثل زمان گرفتن رنکینگ‌ها جوایز و افتخارات بیشمار در زمینه معماری مدیریت و اقتصاد، بیشتر در برابر مادر تواضع نشان می‌داد. در کودکی نوجوانی و جوانی اولین نفر پیش مادر می‌آمد تا خوشحالی و خوشنودی اش را با او سهیم

شود. حالا او بزرگ شده بود؛ بسیار قدرتمند و توانمند شده بود. اما باز هم در پیشگاه مادر خود تعظیم می‌کرد لحظه ستودن و ستایش عشق یک فرزند به مادرش می‌باشد. مهرسام با قامت استوار روبروی مادر می‌ایستد. دستانش را به طرف او بلند می‌کند شهربانو دستش را به روی دست او می‌گذارد چشم‌‌هایشان با دلتنگی به هم دوخته شده. دیگر اعضای خانواده یک قدم عقب می‌روند و به صحنه روبرو احترام می‌گذارند آن‌ها یک خلوت کوچک برای مادر و فرزند مهیا می کنند. لب‌های شهربانو از بغض می‌لرزند و می‌گوید: دیدی چه بر سرمون اومد مهرسامم؟ می‌دونی چی شده؟ باور کردنی نیست! من که نمی‌تونم باور کنم …

دانلود رمان والادگر نیستی
3.58 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان والادگر نیستی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها