رمان زیبای عرب

عنوانرمان زیبای عرب
نویسندهسهیلا بامیان
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه551
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان زیبای عرب اثر سهیلا بامیان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

امل، که مادرش ایرانی بوده، از زمان تولد در کویت زندگی می‌کند، پس از مرگ عمه اش در حالی که سال ها از مرگ پدر و مادرش بر اثر تصادف می‌گذرد، تصمیم می‌گیرد، که به نزد خانواده دایی خود به ایران بیایید، با این که دایی فوت کرده، ولی زن دایی و پسر دائی اش مسعود بسیار گرم از او پذیرایی می‌کنند و سهم الارث مادری را برایش حفظ کرده اند. کم کم کابوس های شبانه تصادف با محبت های مسعود و مادرش فراموش می‌شود، امل و مسعود که بهم علاقمند شدند، تصمیم به ازدواج می‌گیرند. ولی قبل از آن مسعود برای رسیدگی به کار شرکت باید یک سال در لندن بماند. در همان زمان برادر بزرگترش مقصود به خانه برمی‌گردد و …

خلاصه رمان زیبای عرب

جیغ می‌کشیدم و فریاد می‌زدم و در خواب پدر و مادرم را صدا می‌زدم این کابوس همیشه با من بود هر بار پس از دیدن چهره متلاشی شده آنها وحشتزده در خواب فریاد می‌کشیدم و عمه در حالی که گوش به زنگ کابوس‌های هرسناک و دائمی من بود در اغوشم می‌گرفت و نوازشم می‌کرد تا آرام بگیرم اما پس از مرگ عمه کسی نبود که تا آرامش از دست رفته ام را به من هدیه دهد آن وقت یاد گرفتم با ترس و هراس سرم را در بالش فرو ببرم و برای تنهایی خود دردمندانه بگریم.

از سر و صدای بی قراری من ظاهرا تنها کسی که بیدار شده بود مسعود بود او در حالی که ضربات ارامی به در میزد گفت: امل… دخترعمه… بيداری؟ هق هق کنان سر از روی بالش برداشتم نفسم به شمارش افتاده بود نمی‌توانستم جوابی بدهم و همین امر سبب اضطراب مسعود شد و او بی هیچ درنگی دستگیره در را چرخاند و به داخل آمد با دیدن او دوباره بغضی که در گلویم بود شکست و مسعود با سر در گمی در حالی که دست و پایش را گم کرده بود به سویم آمد و پرسید: چی شده امل جان… چه اتفاقی افتاده؟ سرم را به

طرفین تکان دادم مسعود که حیرت زده نگاهم می‌کرد دنبال جوابی روشن باز پرسید: میشه بگی برای چی گریه می‌کنی؟ چرا داشتی فریاد می‌زدی؟ با این پرسش گریه ام شدیدتر شد مسعود به یکباره هوشیار شد و پرسید: خواب می‌دیدی؟! به ارامی سر تکان دادم کنارم نشست در چشمان اشک الودم نگریست و با نرمی گفت: می‌خوای خوابتو برام تعریف کنی؟ به تندی سر تکان دادم در آن لحظات نمی‌خواستم کابوس وحشتناکم را بازگو کنم مسعود با مهربانی گفت: خیلی خب باشه هر وقت دوست داشتی می‌تونی اون رو تعریف کنی …

دانلود رمان زیبای عرب
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان زیبای عرب
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها