رمان آتلانتیس

رمان آتلانتیس 1
عنوانرمان آتلانتیس
نویسندهمینو کاوری زاده
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه1894
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رایگان رمان آتلانتیس اثر مینو کاوری زاده

دانلود رمان آتلانتیس اثر مینو کاوری زاده به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم

آواز دختری که دانشجوی معماری هست و قادر به صحبت کردن نیست، او با مادربزرگش که بیماری ام اس دارد زندگی میکند، بعلت نیاز مالی دنبال کار می گردد که به توصیه استادش در شرکتی ساخت‌ و ساز و طراحی شروع بکار میکند سارد شهریار، رئیس شرکت، پسری که از خانواده پدری و بخصوص پدربزرگش متنفر هست، به دنبال گرفتن انتقامِ کشته شدن مادرش از این خانواده ست، رفتن آواز به شرکت ابتدا با مخالفت سارو همراه است اما بعد از مدتی رفاقت خوبی با آواز و مادربزرگش برقرار میکند، شروع رابطه دوستانه آنها و برملا شدن رازهایی از زندگی گذشته …

خلاصه رمان آتلانتیس

این رسوب لعنتی هم بیشتر و بیشتر درد می آورد. تنها راه آرام کردنش هم مشت کوبیدن به کیسه بوکس و پیاده روی بود. در این نیمه شب دستش به کیسه بوکس نمی رسید برای همین مجبور بود که اجبارا به همین پیاده روی بسنده کند. شب های استانبول همیشه درد های عمیقی را در خود داشته. گاهی که در این شهر قدم می زد؛حس می کرد شبیه خودش است. شهری پر از ظاهری بی نقص و باور نکردنی که شب ها باطن اصلی اش را نشان می دهد و گرد و غبار غم از روی سنگ فرش هایش بلند می شود

میان دوراهی پیش رویش،کوچه ی سمت چپی را ترجیح داده و گامی دیگر برداشت. نیمه شب بود اما کوچه ها و خیابان ها خلوت نبودند. مردم تازه خوشی های شبانه شان آغاز شده بود. بزن،بکوب و برقص های بی ملاحضه و نوشیدن تا نیمه های شب و بعد از آن هم بی خبر میان مستی و گیجی سر از کاناپه هایشان درآورده و آخر هفته را این گونه شروع می کردند. گاهی زندگی تا همین حد مسخره و بی هدف می شود. انسان تنها همین را چاره ی خالی کردن استرس و فشارش می داند

فشاری که چاچوب ذهنش را بر هم می زند. صدای همانند فریاد کمکی به گوشش رسید اما بی اهمیت به راهش ادامه داد. این کوچه به نسبت تاریک تر از باقی بود. چند مرد جوان به چشمش خورد که پسر جوانی را گوشه ی دیوار خفت کرده بودند و در حال گوشمالی دادن و کتک زدنش بودند. بی آنکه بایستد بی توجه به راه رفتنش ادامه داد. صدای پسر جوان به گوشش رسید که خطاب به او می گفت: – عابی؟ لوطفا بانا یاردمیت! لوطفا! (داداش؟ لطفا کمکم کن! لطفا)! بی اهمیت قدم دیگری برداشت که صدای مشتی که پسر می خورد در گوشش نشست. در سکوت سر جایش ثابت شد. صدای آه و ناله ی پسر بالاتر رفت. کوتاه پلک زد و با خم کردن گردنش به یک سمت،حتی کوتاه تر رگ گردنش را کمی کشید. هر زمان به عصبی شدن نزدیک می شد،این حرکت را می زد تا شاید اندکی از خشمش فروکش کند.

قصد کرد تا قدم دیگری بردارد که پسر دوباره و البته این بار عاجزانه تر تقاضای کمک کرد. صدای کسی که سر دسته شان بود به گوشش رسید که گفت: – بگو چیکارش کردی حرومزاده بی شرف؟ کجا قایمش کردی؟ پسر ناله می کرد و می گفت؛نمی داند و کار او نیست. حوصله ی دردسر نداشت. یعنی سعی می کرد تا حدالامکان فاصله بگیرد. همین طور هم اعصابش خراب بود. – داداش تو رو خدا کمک کن! نفس عمیقی کشید و عقبگرد کرد. دو قدم برداشته را برگشت و رو به زورگیرها به زبان خودشان گفت …

دانلود رمان آتلانتیس
4.15 مگابایت
PDF
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده رمان آتلانتیس هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره رمان آتلانتیس

لطفا پس از مطالعه رمان آتلانتیس نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رمان باز
1 سال قبل

خوب بود توصیه میشه

error: نمیشه متن رو انتخاب کنی
کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک