دانلود رمان رخساره فرو ریخته اثر نور 7371
دانلود رمان رخساره فرو ریخته اثر نور7371 به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دختری که قرار است وارد دنیایی دیگر شود، دنیایی رمزآلود با اتفاقاتی غیرمنتظره! یک قهرمان نیاز دارد برای تغییر تفکراتش، دنیایش زیباست، تحولات عظیمش او را زیباتر میکند! از خندهها و لباسهای فاخر و مغرور بودن، به مظلومیت و چادر میرسد؛ یک تحول عظیم! یک تحول باورپذیر با دختری که اویل چهرهای زیبا دارد اما رخسارهاش فرو میریزد …
خلاصه قسمتی از داستان رمان رخساره فرو ریخته
بعد از پایان اون جنگ روانی کمی آرامشم رو به دست آورده بودم. دو روزی بود خیره به سقف چوبی اتاقم اتفاقات رو مرور میکردم. همون اون پانزده سال رو هم این بیست سال و در حسن ختامشون این یک ماه رو من 35 سالم بود. هیچی از زندگی نفهمیده بودم برام سخت بود یه زندگی مشترک واقعیو تجربه کنم هرچند با حمید مدتی کوتاه رو تجربه کرده بودم اما این کجا و آن کجا! این سیما داشت یک دنیای پر دردو تجربه میکرد با عشقی جدید اون سیما پر شور و هیجان بود و نمیدانست قراره بیست سال بعدی
زندگیش این شکلی بشه. حس خفگی داشتم. تمام خاطراتم انگار روی سقف چوبی اتاقم بود. جسارت بیشتری پیدا کرده بودم. گفته مریم تو ذهنم می چرخید صحنه ماسک آوردن پایینش همین الان جلو چشمم بود. واکنش هایی که اون روز دیدم برام متفاوت بود کلافه و خسته بلند شدم کمی جلوی آینه خودم رو دیدم ماسکم رو پایین آوردم ذهنم فریاد زد: تو حق نداری به کسی عشق امید بدی، در صورتی که این شکلی هستی حبابی! حبابی بارها تو ذهنم اکو شد کمی دقت کردم دستامو بالا آوردم که رو صورتم
بکشم تو آینه دستام شکل صورتم بود وحشت و ترس مستولی شد بهم. دستای لرزونمو جلوم آوردم… نه… نه… درست بود؛ شکل دستامم شبیه صورتم شده بود جیغی به وسعت تمام حباب هام کشیدم رو دو زانو نشستم. اشکام همه صورت زخمی ام رو میسوزوند من هم دچار سرطان شده بودم. حداقل امید به این داشتم که فقط صورتم گرفتار شده اما حالا. زمزمه هام شروع شده بود میتونستم حرف بزنم امتحان کردم صدای ضعیفم رو بعد از 20 سال خاموشی شنیدم. چیشد سیما؟ باز که ترکش خوردی؟ میتونی …