رمان بلوط
عنوان | رمان بلوط |
نویسنده | ساحل بهنامی (راز.س) |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی |
تعداد صفحه | 2929 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان بلوط اثر ساحل بهنامی (راز.س) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کمیل بازرگان، تک فرزند خاندان بازرگان چندسال قبل، بخاطر تحصیل از طرف خانواده به مالزی فرستاده شده است، او اکنون بازگشته تا وظیفهی وارث خوانده بودن را ایفا کند، غافل از اینکه باید بین هدف ها و خواسته ها و عشق یک کدام را انتخاب کند …
خلاصه رمان بلوط
ماشین را روشن کرد و به راه افتاد کسی نمیتوانست با این روش برای او با پرتویی قرار ملاقات جور کند باید از روشی دیگر استفاده میکرد. خشمگین بود. از پرتویی انتقام می گرفت. از زن قرمز پوش درون عکس هایی که مجتبی از قرار ملاقات های دیروزش گرفته بود، خشمگین بود. میتوانست در این لحظه خونش را همچون یک خون آشام بمکد. اما باید تا زمان حل این مشکل خونسردی خود را حفظ میکرد باید با این زن جوان از خود راضی که، هیچ گذشته ای نداشت و به ناگاه روی زمین هستی نازل شده بود انتقام می گرفت اما فعلا زمان انتقام نبود. باید با او راه می آمد تا در فرصت
مناسب وارد عمل شود. انتقام تمام این برخوردها را میگرفت و به آفتاب پرتویی معروف میفهماند که با بد کسی در افتاده است با تمسخر زیرلب نام آفتاب پرتویی را زمزمه کرد. وقتی نام آفتاب پرتویی را شنیده بود، در ذهنش این زن از خود راضی به نظر رسیده بود. زنی که از نام خود برای شرکتش استفاده میکرد قطعا اعتماد به نفس بالایی داشت و بسیار از خود راضی بود. انتظار هر نامی را داشت به جز نام آفتاب پرتویی… این زن سوپرایزی بود برایش… سوپرایز بزرگی که هیچ چیز نمیتوانست در موردش کشف کند گذشته ای که وجود نداشت خانواده ای که گویا وجود نداشت. آفتاب
پرتویی فقط یک نام و شخصیت بود که با قدرت خودنمایی میکرد از وجود این زن سوپرایز بود و هر لحظه بیشتر کنجکاویاش درمورد این زن تحریک تر میشد تن سنگین شده اش را درون خانه انداخت و از در چوبی عبور کرد. زهرا نگاه خندانش را از تلویزیون گرفت و به رویش لبخند زد. سلام کرد و به طرف زهرا به راه افتاد. زهرا تلویزیون را رها کرد و گفت: خسته نباشی چرا این شکلی؟ خودرا روی مبل انداخت: چطوری؟ -خیلی خستهای کلافه ای چیزی شده؟ سری به نفی تکان داد: نه یکم کار ذهنمو مشغول کرده میرم استراحت کنم باید چند تا تماس بگیرم. -باشه برو. تن خسته اش را از روی مبل کند …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 20/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403