رمان بدنام زهرا بیگدلی

دانلود رایگان رمان بدنام اثر زهرا بیگدلی

دانلود رمان بدنام اثر زهرا بیگدلی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

یاس و فردین دو عاشق دلداده هستند، به طوری که با وجود تمام مخالفت ها دست از یکدیگر نمیکشند و بد نامی‌ که  گریبانشان را میگیرد باعث می شود عشق یاس از مرز جنون رد شود تا …

خلاصه رمان بدنام

جایگاهی که همیشه در اندیشه اش بود برسد ولی با آن اتفاق هم من را باخت هم تمام زحمات چند ساله اش را … فرزانه به جای من که میزبان بودم مشغول شستن میوه ها بود و من همه ی حواسم جمع آن بود که ببینم راجع به فردین چه می گویند ! صدای پر حرص و بلند فرزانه باعث شد از جا بپرم … یاس!

پوفی کشیدم و چشم غره ای سمتش پرتاب کردم … مرض داری؟ یواش تر کر که نیستم … سبد میوه را روی میز وسط آشپزخانه گذاشت یا بهتر است بگویم کوبید و روی صندلی روبه رویم نشست … زهرمار، کر نیستی ولی توی این دنیا هم نیستی … یه ساعته گوش تیز کردی به اسم فردین که چی بشه؟! به خودت بیا یاس

فردین تموم شده بچسب به شوهر و زندگیت … دیروز با مامان حرف میزدم می گفت دو ساعت یه ریز گریه کردی که بابا فلان کرد و نداشت زندگی کنم و این چرت و پرت ها آره؟ بی حوصله نگاهم را دزدیدم و به میوه های توی سبد خیره شدم … عکس فردین رو توی لب تابم دیدم یکم اعصابم ریخت به هم، همون عکسایی بود که شب نامزدیمون انداخته بودیم، نفهمیدم چی کار می کنم، دست خودم نبود بی قراری کردم

با محبت و متأثر دستش را دراز کرد و روی دست های لرزانم گذاشت … درکت می کنم یاسی ولی دیگه ازدواج کردی … سعی کن با دل بستن به نوید از گذشته فاصله بگیری … نوید خیلی دوستت داره … اشک هایم بی اراده فرو ریختند … صدایم زد: یاس؟ نگاهم را بالا کشیدم … ادامه داد: ببین من دوستتم، زن برادرتم عین خواهرمی میدونی چقدر دوست دارم

سری تکان دادم. با رضایت ادامه داد: نوید یه مرد کامله یاس، پولداره، خوشگله، تحصیل کرده ست … مطمئن باش خیلی ها بهش نظر داشتند … تو الان زنشی مواظب باش، یه کاری نکن که ازت دلسرد بشه … خشایار می گفت قبال دور و برش پر از دخترای رنگارنگ بوده میگه شیطنت زیادی داشته یه کاری نکن دوباره بر گرده و برای طلب مهر به یکی غیر از تو متوسل بشه

تو هنوز مردها رو نشناختی با بهت خیره به دهان فرزانه بودم و بی اراده پرسیدم: یعنی دوست داشته؟ چشم هایش را در صورتم چرخاند و پوفی کشید … کی نداره!؟ حالا غمباد نگیری! همین خشایار داداشت سه تا از دوستاش رو خودم خبر دارم ولی الان سفت چسبیدمش که در نره راست می گفت طبیعی بود آن هم برای نوید با این موقعیت ظاهری و اجتماعی، اما …