دانلود رمان درد و درمون اثر ماهور ابوالفتحی
دانلود رمان درد و درمون اثر ماهور ابوالفتحی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آدم بودی؛ حوا شدم! آدم نماندی؛ دل بریدم. می دانی عشق جان؛ هر آدمی، هر حوایی، هر جانداری به امیدی زنده است و تو شیشه ی عمر امیدم را پایکوبان شکستی! اگر با دیگری رفتم، اگر با دیگری ماندم دلیلش وسوسه ی ابلیس و سیب سرخ نبود. دلیل تو بودی و دردی که به جانم زدی. تو درد شدی و دیگری درمان…
خلاصه رمان درد و درمون
دست هایم را روی صورتم می گذارم تا ذوب نشود نگاهم، در آتش چشمانش. دلم زیر لب زمزمه می کند: «با من دیوانه چه کردی که این گونه بی قرارم؟» دست روی دستان لرزانم می گذارد و آرام از روی صورتم برشان می دارد. آش کشک خاله است و به پایم نوشته شده. باید خیره به نی نی چشمانش، بی قرار شوم. لبخند می زند؛ تازه می فهمم لبخندش چه قدر بی رحمانه و خصمانه است برای دل ساده ام!
هر بار که مهمان لبهایش می شود، پیکار به پا می کند، همیشه ی خدا آنکه نبرد را واگذار کرده دل بیچاره ی من است. اسمم را که صدا می کند، گویی زمین سکته می زند و جهانم از حکت می ایستد: «پری؟»
دلم اکو وار می گوید: «جان پری؟»
عقل نمی گذارد بگویم: «جان؟» نچ نچی می کند و با غیظ می گوید: «هنوز زود است احمق.» دیر و زود ندارد. حرف گفتنی را باید گفت! اما…
– بله؟
نگاهم را می دهم به انگشتهایم و بند کوله پشتی روی پاهایم را میان انگشتان دست، به بازی می گیرم. عقل باز از ناکجاآباد سر می رسد و مثل مادربزرگ ها شروع به نصیحت می کند: «پری تو که اهل این حرفا نبودی. تو که زود وا نمی دادی!»
چقدر دلم می خواهد با پشت دست به دهان این عقل لعنتی بکوبم…