دانلود رمان دلفریب اثر هاله نژاد صاحبی
دانلود رمان دلفریب اثر هاله نژاد صاحبی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
لیلی شکیب، به زندان افتادن پدرش مصادف میشه با آزار و اذیت لات های محله، پناه میبره به علی، مردی که پانزده سال ازش بزرگتره و بعد از مرگ همسرش قصد ازدواج نداره، اما مجبور میشه لیلی رو عقد کنه، اما فقط دو سال …
خلاصه رمان دلفریب
از صبح تمام خانه را از شدت تمیزی برق انداخته بود … سه روز از آن صبحی که جواب مثبت داده بود میگذشت و طی تماس کوتاهی که دیشب با علی داشت مطلع شده بود که امروز مرخص میشود … طی این سه روز حتی پا به کوچه نگذاشته بود تا کسی از حضورش در این خانه بویی نبرد … چاقو خوردن علی در خانه شان به تنهایی نقل مجالس همسایه ها شده بود
نمیخواست قبل از آن عقد کذایی، تهمت دیگری نیز پایشان نوشته کنند … ثنا که از ذوق خبر آمدن پدرش سر از پای نمیشناخت، در حالی که چند پیراهن رنگارنگ دستش بود، به سختی از اتاقش بیرون آمد … با دیدن وضعیت ثنا، دستمال گردگیری را روی اپن پرت کرد و به سمتش دوید … میخوری زمین خاله مواظب باش
ثنا با نفس نفس لباسها را به دست لیلی داد و معترضانه جواب داد: آخه من چی بپوشم؟ همزمان که با یک دست لباس هارا گرفته بود، دست دیگرش را دور کمر ثنا حلقه کرد و در حالی که به سمت اتاقش میبرد، گفت: الان میام هم موهاتو شونه میکنم هم یه لباس خوشگل برات انتخاب میکنم … خوبه؟ با ذوق سرش را بالا و پایین کرد
من همینجا منتظرت میمونم تا تو زودی بیایی … روی زانوهایش نشست و بی مقدمه تن کوچک ثنا را در آغوش گرفت … ترسی که ثنا از رفتنش داشت برایش پوشیده نبود … طی همین مدت کم زیادی وابسته اش شده بود … به گونهای که به سختی میتوانست حتی برای یک سرویس بهداشتی رفتن ساده تنهایش بگذارد
ثنا زیادی داشت به او دل میبست و این … اصلا خوب نبود … موهای باز و مواجش را آرام نوازش کرد و گفت: من هیچ وقت بدون اینکه بهت خبر بدم نمیرم ثنا … قول میدم … دستهای کوچکش را دور گردن لیلی حلقه کرد … میشه اصلا نری؟ سپس عقب رفت و انگشتهای هر دو دستش را به سمت لیلی گرفت و ادامه داد …
رمان خوبی بود
قشنگ بود