دانلود رایگان رمان زیبا روی سیاه چشم اثر نازنین دهقان منشادی
دانلود رمان زیبا روی سیاه چشم اثر نازنین دهقان منشادی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کژال دختری کرد تبار، به رسم و رسوم خان روستا به عقد نیما پسر ارشد خان سالار در می آید، نیما و کژال طی یک توافق ازدواجشان را سوری می خوانند تا با هم خان ها را بر کنار کنند اما عشقی که در توافقشان نبود به سراغشان می آید! درست زمانی که همه چی باید به خوشی ختم شود سرنوشت شوخی تلخی با نیما و کژال می کند …
خلاصه رمان زیبا روی سیاه چشم
_خانم شکوری گفته بودم ساعت ۵ به بعد دیگه وقت ندید! خانم شکوری: آخه جلسشون ضروری هست. دوست داشتم خانم شکوری را با دستان خودم خفه کنم؛ نمیخواستم برای جلسه تمرین نیما در خانه اش دیر برسم. آقای رسولی گفت: خب خانم صوفیان تمریناتش رو بنويسيد من بالاسرش میمونم تا انجام بده. میخواستم آقای رسولی را نیز با خودم به خانه ی نیما ببرم تا تمرینات یدی را او انجام دهد اما انگاری قسمت نیست. _باشه پس وقتی اومد سریع بفرستینش به اتاقم تا تمریناتش رو بدم. ساعت ۵ و نیم شده بود و عصبی اتاقم را طی میکردم. بالاخره مريض
بدقولم آمد و پس از چک کردن دوباره آسیب زانواش تمریناتش را نوشتم و به سرعت اسنپ گرفتم. در شلوغی تهران ۴۰ دقیقه طول کشید تا به خانهی نیما برسم با دیدن خانه اش که نه با دیدن عمارتش متعجب شده بودم هر چه شود خون آن خان در رگ هایش است و عادت دارند به مجلل نشینی موبایلم به صدا در آمد و با دیدن اسم remember not dose he you ( تو رو یادش نمیاد اینگونه ذخیره اش کرده بودم تا یادم بماند نیما تا وقتی من را بخاطر نیاورد یک غریبه است)، جواب دادم. صدای عصبی نیما در گوشم پیچید:+کجایی تو؟ هان؟ _دم درم. گوشی را قطع کردم؛
کی وقت کردی انقدر وحشی شوی پسر؟! در عمارت باز شد و وارد شدم ابتدا حیاط سنگ فرش شده ای را دیدم که اطراف حیاط گلهای زیبای رز قرمز خودنمایی می کرد فوارهای گرد مانند وسط عمارت بودو حسابی حیاط را زیبا کرده بود چند پله عریض را طی کردم تا به یک در قهوه ای و طلایی رسیدم. نمای رومی عمارت بیش از حد زیبا بود آه نیما در این پنج سال چه کاری کردی که من نکرده ام و انقدر مال و اموالت زیاد شده؟! خوب به یاد دارم که پنج سال پیش بهروز خان در شهر برای نیما فقط یک ماشین و یک آپارتمان خرید باقی ماندهی سرمایه اش را هم در یک شرکتی گذاشت …