رمان سایکو هاله بخت یار

رمان سایکو
عنوانرمان سایکو
نویسندههاله بخت یار
ژانرعاشقانه، انتقامی، هیجانی
تعداد صفحه1079
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رایگان رمان سایکو اثر هاله بخت یار

رمان سایکو
رمان سایکو

دانلود رمان سایکو اثر هاله بخت یار با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

هلما، دختر جوانیست که به عنوان روانشناس همراه کاروان ایران عازم مسابقات المپیک می‌شود و طوفان دادمهر، شناگر جذاب و معروفی‌ که پس از دو سال محرومیت به دلیل ضرب و شتم شدید یکی از غریق نجات‌ها، همراه کاروان ایران به مسابقات المپیک می‌ رود و درست یک روز قبل از مسابقه با هلما روبرو می‌شود، دختر روانشناسی که اختلال روانی وحشتناکی را در طوفان پیدا می‌کند …

خلاصه رمان سایکو

با خشم سوییشرتش را از تن کند و روی مبل پرت کرد. با دیدن بطری ها و لیوان های خالی نوشیدنی روی میز و لباس هایی که هر طرف پخش بودند ، دندان هایش محکم تر روی هم قفل شدند و سمت اتاقش پا تند کرد. اتاقش درست کنار اتاق افشین بود و با صداهایی که از اتاق او می آمد، می توانست حدس بزند که قضیه از چه قرار است.

اگر کمی اعصابش آرام تر بود، مثل اکثر اوقات بی تفاوت می گذشت ولی آن لحظه سلول به سلول تنش غرق خشم بود و عصبانیت… پشت در ایستاد و چند بار با مشت به آن کوبید: – تمومش کنید این کثافت کاری هاتون رو… زود! نشنوم صداتونو… و تیشرتش را هم با خشم از تن کند و وارد اتاقش شد. صداها قطع شده بود و می دانست که دعوای بدی با افشین در پیش دارد!

برایش مهم نبود… شاید حتی یک دعوای جانانه می توانست فکرش را از آن به ظاهر پدر منحرف کند… وارد حمام شد و با دیدن لب پاره شده اش در آینه، فکش چنان منقبض شد که صدای دندان هایش بلند شدند. پوستش تیره نبود و همیشه جای ضرب دست او به خوبی روی بدنش می ماند. مثل حالا که جای انگشتان او روی صورتش کبود شده بود. نیشخندش باعث شد زخم لبش بیشتر باز شود ولی بی تفاوت دست لبه ی روشویی گذاشت.

هر بار در سرش نقشه ی قتل پدرش را می کشید و هر وقت با او روبرو می شد، همه چیز یادش می رفت و حس ضعف تمام وجودش را می گرفت. شاید اگر همه چیز را به فرد دیگری می سپرد و خودش خارج از گود به تماشا می نشست بهتر بود… قلبش با آخرین توان در قفسه سینه اش می کوبید. چنان سریع که نفس کشیدنش سخت شده بود.

آرام نمی شد… حتی کشیدن نقشه ی قتل او در سرش هم آرامش نمی کرد. سمت دوش روبرگرداند و آب سرد را باز کرد. آب سرد که با فشار روی تنش ریخت، پیشانی به دیوار روبرویش چسباند و سعی کرد چانه اش نلرزد. یک بار با آن ضربان قلب شدید زیر آب یخ رفته بود و بعد از آن، تا مرز حمله ی قلبی! دیوانه بود؟ شاید… دیوانه بود که جانش را کف یک دستش می گذاشت و جان بقیه را کف دست دیگرش!

چند دقیقه ای زیر آب ماند و با پیچیدن حوله ای دور شانش از حمام خارج شد. از پنجره ی تمام قد اتاقش، می توانست دختر لاغراندامی را در حیاط ببیند که لنگان لنگان سمت در خروج می رفت. رنگش به شدت پریده بود و سخت قدم برمی داشت. دستانش بی اراده مشت شدند و یک نفر در سرش هشدار داد که هلما زیر دست افشین می میرد…

هیچ قصدی برای تقسیم او با رفیق و همخانه ی دیوانه اش نداشت! مشغول پوشیدن لباس هایش شد و هنوز پیراهن تن نکرده بود که در اتاقش به ضرب باز شد و صورت سرخ از خشم افشین را دید: – باز چه مرگته تو؟ به چه حقی گند می زنی به غرور و برنامه های من؟ طوفان تیشرتش را روی تخت پرت کرد و اخم هایش محکم در هم گره خوردند: – خونه خودمه! دلم می خواد گند بزنم به همه چی… بهت هشدار داده بودم افشین! گفته بودم وسط روز حق نداری دختر بیاری خونه …

دانلود رمان سایکو
2.46 مگابایت
PDF
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده رمان سایکو هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره رمان سایکو

لطفا پس از مطالعه رمان سایکو نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بنده خدا
9 ماه قبل

نویسنده این رمان فصل دوم در نظر نگرفت؟
طوفان عاشق هلما بود ولی هلما حسش از بین رفته بود
یعنی هنوزم طوفان برای هلما فرد عادیه؟
اخر داستان باید با دلیل تموم بشه نه بی سر و ته

شیدا
2 سال قبل

بسیار مسخره
من بخاطر قلم خانم بخت یار خوندم
توصیف های خوب ودقیق و جالبی داشت اما سر و ته داستان مسخره بود

سحر
پاسخ به  شیدا
2 سال قبل

دقیقا👍👍

error: نمیشه متن رو انتخاب کنی
کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک