رمان مهر و مهتاب
عنوان | رمان مهر و مهتاب |
نویسنده | تکین حمزه لو |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 314 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان مهر و مهتاب اثر تکین حمزه لو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان دختری بسیار مرفه و آزاد و تقریبا رها از دین است که با هم دانشگاهی جانباز شیمیایی و مذهبی خود آشنا میشود که تمام فامیل درجه یک خود را در بمباران زمان جنگ در یک مهمانی از دست میدهد و به تنهایی زندگی میکند او علیرغم مخالفت خانواده دختر با اصرار آنها را راضی به ازدواج میکند ولی خانواده بجز برادرش او را طرد میکنند رفتار بسیار شیرین و منطبق بر اخلاق پسر باعث میشود که خانواده دختر و خودش متحول شوند و دست از کارهای ضد ارزش بردارند و …
خلاصه رمان مهر و مهتاب
تا شب ناراحت و نگران بودم. لحظه اي صورت معصوم و مظلوم آقاي ايزدي از پيش چشمم دور نميشد. بعد از آنکه آمبولانسي جلوي در دانشگاه آمد و آقاي ايزدي را بردند حال همه حسابي گرفته شد. همه در حیاط جمع شده بودند و با وجود هواي سرد و سوز بدي که مي آمد با هم درباره این موضوع صحبت ميکردند همه داشتند به سعید احمدي غر میزدند و حادثه را تقصير او ميانداختند که البته بي تقصیر هم نبود بیچاره آقاي احمدي گوشه اي کز کرده بود و چیزی به گریستنش نمانده بود. دخترها دور هم جمع شده بودند و هر کس چيزي ميگفت. فرانك ناراحت گفت: بیچاره ایزدی
دلم خیلی برایش سوخت. آخه یکدفعه چي شد؟ لیلا جوابش را داد: من که گفتم حساسیت داره گوش نکردید آیدا در حالی که دماغش را پاک میکرد گفت: بنده خدا چقدر غیبتشو کردم نگو که طفلك مريضه. سر انجام مثل اغلب جریانات زندگي اين حادثه هم کم کم رنگ باخت و بچه ها دانشگاه را ترك کردند در بین راه لیلا رو به من کرد و گفت: کاش میدونستیم کجا بردنش، حداقل ميرفتيم ببینیم چي شده؟ شاید چیزی احتیاج داشته باشه. سرم را تکان دادم و گفتم: خيلي دلم سوخت ولی تا حالا حتما پدر و مادرش شاید هم زنش خبردار شدن و رفتن بالاي سرش. لیلا دنده را عوض کرد و گفت: آره
حتما دانشگاه با خانواده اش تماس گرفتن. خدا کنه طوریش نشه. بعد در آینه به پشت سرش خیره شد و با نفرت گفت: اه دوباره این کنه ها پشت سرمون میان. نگاهی کردم و گفتم: کي؟ لیلا آهسته گفت: همون پاتروله دیگه دارو دسته شروین اینها چقدر مسخره اند! شروین یکی از پسرهاي کلاس بود که فکر میکرد همه خاطر خواهش هستند. چشمهاي رنگي و موهای مجعد مشکي داشت پوستش همیشه برنزه بود و قد بلند و هیکل وریزیده اش نشان ميداد که اهل ورزش است. از سر و وضعش هم معلوم بود که پولدار است. چند نفر مثل خودش هم دورش را گرفته بودند و اکثر اوقات با هم بودند …
- انتشار : 01/12/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403