رمان سهره مست یگانه نعمتی (ساحل)

دانلود رایگان رمان سهره مست اثر یگانه نعمتی

دانلود رمان سهره مست اثر یگانه نعمتی (ساحل) با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

سهره، دختر نامشروع حاج سعید راد که همه به اسمش قسم میخورند بعد از فوت مادرش، برای پیدا کردن پدرش از ایتالیا به ایران می آید، غافل از اینکه در ایران قرار است تمام زندگیش زیر و رو شود، حاج  مرتضی راد، پدربزرگ پدری سهره، مرد مستبدی که با پیدا شدن ناگهانی سهره در زندگیش، او را مجبور به ازدواج با مردی میکند که …

خلاصه رمان سهره مست

فکر ميکردم اون هم بعد از شنيدن جمله ام اخم و تخم میکنه،اما اون کوتاه خنديد و قاب عکس و با ملايمت روی يکی از قفسای کتابخونه ی کوچيکی که روی ديوار کار شده بود گذاشت و سمتم چرخيد … تا حالا نپرسيدم ازش،اما به نظرم همينی که گفتی دليل موجهی بوده براش که ديگه نخواد به مرد ديگه ای فکر کنه.

با اينکه قانع نشده بودم و همچنان معتقد بودم با آدمی که مرده نميشه مرد، اما سکوت کردم و شايد عاشقی واقعا همچين چيزی بود…. به عاشقی هم معتقد نبودم و به نظرم هر آدمی برای خوش گذروندن به جنس مخالف احتياج داره و مامان بخاطر همين طرز فکرم بارها سرزنشم کرده بود… شايد واقعا عشقی وجود داشت که بعد از سالها هم نشه آتيشش و خاموش کرد، مثل عشق مامان به بابا … يا عشقی که به خاطرش از جون خودت بگذری، مثل عشق پدر علی به وطنش

يا عشقی مثل عشق اقدس خانم بمسرش که عاشقی و افتخار از نگاهش ميباريد وقتی از همسر شهيدش صحبت ميکرد. شب رو مجبور شدم به گفته ی اقدس خانوم بخاطر وضعيت نامعقول لباسهای خوابم با اقدس خانم بگذرونم و ناگفته نمونه که در اتاق رو قفل کرد و کليدش رو هم يه جايی توی لباسش قايم کرد که مبادا شب به سرم بزنه و بخوام برم پسرشو اذیت کنم

خدا رو شکر تو اتاق سرويس بهداشتی وجود داشت وگرنه تا صبح مثانه ام ميترکيد … صبح که از خواب بيدار شدم حوله و لوازم بهداشتيم و برداشتم تا دوش بگيرم که اقدس خانم مانع شد و منو خيلی شيک فرستاد تو خونه ام … با اينکه خونه سمپاشی شده بود اما من از ترس موش روی چهار پايهی کوچيکی که افسانه بخاطر رسيدن دستم به کابينت های بالايی خريده بود، دوش گرفتم و بعد از يه آرايش محشر و تيپ محشر تر راهی محل کارم شدم

محل کاری که با وجود اون کيان عوضی بی شباهت به زندان نبود و زندانبانش هم مصلماً خودش بود با اون قيافهی شطرنجيش. وارد هتل که شدم با استقبال گرم دلناز روبرو شدم و اما به محض ورودم نميدونم کيان لعنتی از کجا فهميد اومدنم و که يکی از بچا با عجله بهم رسوند و گفت به اتاق رئيس فراخونده شدم

نگاهی به ساعت گوشيم انداختم و فقط پونزده دقيقه دير رسيده بود و احياناً نميتونست بخاطر اين توبيخم کنه. بعد از چند تقه که وارد اتاقش شدم،بدون اينکه مهلتی بهم برای بستن در بده توپيد … من بهت اجازه ی وارد شدن دادم؟ بی اهميت در اتاق و بستم و اگه به اين رفتارم ادامه ميدادم اخراجم ميکرد؟