دانلود رایگان رمان عبور از غبار اثر زاهده بیانی (نیلا)
دانلود رمان عبور از غبار از زاهده بیانی (نیلا) به صورت فایل PDF (پی دی اف) قابل اجرا در موبایل (اندروید و آیفون) و لپ تاب (pc) با لینک مستقیم بدون کات رایگان
در عبور از غبار می خوانیم: گاهی اوقات چیزی را از دست می دهیم که همیشه کنارمان بوده و گاهی هم ساده خودمان را درگیر چیزهایی می کنیم که اصلا ارزشش را ندارد و بود و نبودشان در زندگی به چشم نمی آید، و چه خوب است که قبل از نابود شدنمان توی گرداب زندگی بفهمیم که چی را گم می کنیم و در عوض چه را به دست می آوریم …
خلاصه رمان عبور از غبار
همه چیز دقیقاً از چندماه پیش شروع شد … زمانی که فکر میکردم خوشبختتر از من توی دنیا وجود نداره … درست همون لحظههایی که فکر و ذکرم شده بود یه زندگی خوب و بی دغدغه ، زمانی که برای آخرین بار مثل یه دستمال مچاله شده متعفن دور انداخته شدم و از زندگی ساقط … اون جا بود که فهمیدم چقدر بدبختم
دستمو روی شقیقهام می ذارم و چشمام میبیندم و با نفرت با خودم میگم : ازت متنفرم هومن … متنفر… لعنت به تو اشک توی چشمام حلقه می زنه و می خواد که سرازیر بشه اما با باز شدن در اسانسور و کشیدن یه نفس عمیق مهارش میکنم . چند ماه پیش برای فرار از رو در رو شدن با بلای جون و روحم، به هزار جون کندن خودمو منتقل کرده بودم به بخش اورژانس که هم سرم شلوغ با شه هم نتونم به گذ شتهام فکر کنم
اما انگار نمیشد … همه چیز منو یاد اون می نداخت . مقابل در ایستادم و چندین بار به صورتم دست کشیدم و با یه نفس عمیق دیگه ، ضربهای به در زدم و از اون جایی که در نیمه باز بود به ارومی درو باز کردم و با دیدن دکتر تقوی سلامی دادم و پرسیدم : سلام دکتر… پایین گفتن که با من کار دارید؟ به موهای جو گندمی و صورت اصلاح شدهاش لحظهای خیره شدم که با لبخند گفت :
بله بفرمایید تو آب دهنمو قورت دادم و وارد شدم و درو کمی بستم و خواستم به سمت مبلی که از اول بهش اشاره کرده بود برم که باز دکتر موحدو دیدم که خیلی ریلکس و در حالی که یکی از پاهاشو روی اون یکی انداخته بود روی مبل نشسته بود به من نگاه میکرد . با ترس و نگرانی از موقعیت به وجود اومده پایین به اونم با لرز سلامی دادم که یهو یاد لکه روی لباسم افتادم
افتضاح بود.. بدجور خودنمایی میکرد.. آبرو دیگه برام نمونده بود پس زودی برای دیده نشدنش روی مبل نشستم که نگاه خیره اشو ازم گرفت و به دکتر تقوی چشم دوخت … من هم نگاهم به دکتر تقوی ثابت موند که شروع کرد : چند ماهه که تو بخش اورژانسی؟ زیر چشمی نگاهی به دکتر موحد انداختم و با نگرانی گفتم :
ماه … راضی هستی؟ نمی دونم چرا فکر میکردم این سوالا همش مربوط به موحد میشد که قبل از جواب دادن هی زیر چشمی نگاهش میکردم: -بله … راضی هستم یهو این فکر که از شیرین کاری پایینم برای تقوی خبری آورده باشه بی اراده گفتم : من فقط میخواستم جونشو نجات بدم … دکتر تقوی ابروهاشو بالا داد و سوالی بهم خیره شد اینبار سرمو چرخوندم طرف دکتر موحد و با گلگی رو به تقوی گفتم : خطایی از من سر زده …
رمان خیلی خوبی بود نسبت به بیشتر رمانایی که اینجا دیدم،انتظار رمانای بیشتری از این نویسنده دارم… رمانای الان سروتهشو بزنی به ۴ قسمت تقسیم میشن
۱)درگیری طرف با وجدانش
۲)توصیف لباسایی که میپوشه و آرایشش
۳)کل کل های الکی و بی نمک
۴)متن آهنگهای که گوش میدن
حالا اون وسطا اگه جایی مونده باشه به موضوع رمان میپردازن😐😅
اگر در احوالات این کتاب کتابی میشناسید یعنی همین طوری بیمارستانی باشه و این قدر پخته نوشته شده باشه حتما معرفی کنید.
نخونید نخونید نخونید، رمانی که به معنا واقعی وقتتون رو تلف میکنید برای خوندنش ، نمی دونم چرا این همه تعریف ازش شده بود رمان ۲۶۰۰ صفحه ای که حداقل ۱۵۰۰ صفحه اش الکی بود داستانی که انگار خود نویسنده هم توش بلاتکلیف بود چجوری به پایان برسونه بیشتر از ۲۰۰ رمان خوندم و کتاب خوب بد رو بخوبی می تونم توصیه کنم این کتاب واقعا وقتتون رو هدر میده عبور از قبار یکی از ضعیف ترین کتاب های بود که خوندم هرچی تعریف از این کتاب رو شنیدید فراموش کنید چون بی شک واسه نوجوون هاس ،
کتاب های مثه
تشریفات
نمک گیر
پنجره جنوبی
بخونید
وقتی خوندید تفاوتش رو میفهمید اینکه صفحه صفحه کتاب رو با اشتیاق بخونید
نه اینکه ۱۵۰۰ صفحه رو فقط تند تند بزنی جلو که کل کل های بی محتوا کتاب رو رد کنی تا ب یه موضوع جدی برسی
نخونید
نخونید
نخونید این کتاب عبور از غبار رو
البته اگه نوجوون هستید بخونید شاید برای شما جذاب باشه
به نظرم شما دیگه کتاب نخون
الان افتخارت اینه که 200 تا رمان خوندی و به این خاطر به خودت جرات میدی یه قلمه پخته رو زیره سوال ببری؟!!!
اصن در جایگاهی نیستی که بخوا این کتاب یا هر کتاب دیگه ای رو نقد کنی عزیزم اونم فقط به حساب اینکه 200 تا چرت و پرت تلگرامی رو خوندی!
اگرم این کتاب خوب نباشه تو کسی نیستی که بتونی بی دلیل و منطق به حساب اینکه منت سرمون گذاشتی و چند تا کتاب خوندی همچین حرفی بزنی!!!
و در کمال تعجب متاب هایی که معرفی کردی بد نیس😂
قشنگ بود ، فقط به کسانی که درام دوست دارن
پیشنهاد میکنم 🙂
خیلی قشتگه،به شدت پیشنهادی
رمان خیلی قشنگی بود
بعضی از جاهای رمان دلم میخواست سرمو بکوبم به دیوار تا فکر میکردی همه چی آروم شده یه مشکل بزرگتر پیش میومد رمانی بود که از اول تا آخرش هیجان انگیز بود خیلی کشدار شده بود 😪بعضی جاهاش با خودم میگفتم خداکنه نویسنده دلش برا آوا و امیرحسین بسوزه و کوتاه بیاد ولی وقتی نگاه به تعدادِ صفحات باقی مونده میکردم میفهمیدم که خیال باطلی دارم 😤 فقط دلم میخواست مقصر اصلی یکی دیگه بود غیرِ قابلِ حدس بودنِ اینکه مقصرِ اصلیِ اتفاقات کی هست خوب بودو هیجان انگیز ولی برام جالب نیومد
ولی درکل رمان خوبی بود وشخصیتهاش رو خیلی دوست داشتم و اینکه باید برم پیش چشم پزشک 🤓خوندنش وقت زیادی برد کور شدم 😄
نویسنده قلم گیرایی دارند و هردو کاری که ازشون در رمان بوک منتشر شده واقعا عالی هستن و ارزش خواندن دارند
خیلی قشنگ بود ممنون از نویسنده عزیزم
خیلی رمان قشنگی بود دوستش داشتم سره یوسف خیلی گریه کردم دلم سوخت اما خوب بود♥️
خیلی خیلی قشنگه هم این هم موج نهم از نیلا
یکی از بهترین رمانهایی که تا بحال خوندم ، شاید بالغ بر چهار بار خوندم بی نظیره
خیلی خیلی زیبا بود
خیلی قشنگ و زیبا بود
عالی بود ممنون از نویسنده محترم
من رمانای زیادی خوندم که خیلیاشون راحت با خوندن چند صفحه اول راحت اخرشو میفهمیدی
ولی این رمان اصلا واقعا جذاب و غیر قابل پیش بینی بود
با اینکه تعداد صفحه هاش زیاد بود ولی ۱۰۰ درصد میارزید
هرچقدر از خوب بودنش بگم کم گفتم
به بقیه پیشنهاد میکنم حتما این رمان بخونن
عااالی بهترین ماشالله به این نویسنده کیف کردم خوندمش♥️
این رمان عالیه.متشکر از رمان بوک
خیلی قشنگه، ممنون از نویسنده محترم