دانلود رمان مهر خوبان اثر عادله حسینی
دانلود رمان مهر خوبان اثر عادله حسینی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
دختر و پسر ایرج معتمد، سال های آخر عمر پدرشان را در خارج زندگی کرده اند و پدر را تنها رها گذاشته اند، حالا بعد از سال ها ایرج با همفکری دوستش با تمام دلخوری که از فرزندانش دارد، از آن ها میخواهد که به ایران برگردند با ورود آن ها ایرج پی به اختلاف عمیق بین فرزندان خود میشود …
خلاصه رمان مهر خوبان
روی ایوان خانه ایستاده بود و در سکوت به چهار مسافری مینگریست که پایین پله ها ایستاده بودند و به او چشم دوخته بودند. چیزی بر زبانش جاری نمیشد… مگر کلامات هم گم کردنی بودند؟… فقط در این لحظات سخت یک کلمه در فرهنگ لغاتش وجود داشت، خدا خدا… و اگر هزار بار خدا را صدا میکرد و از او میپرسید که این مرد روبه رو با این موهای یک دست سفید با این صورت شکسته با لبخند غمگین ارسلان اوست یا نه بازم كم بود! نکند اشتباهی صورت گرفته بود و این مردی که به آرامی پله ها را بالا میآمد ارسلان نبود …
اره حتما همین طور بود… این چشمان بی فروغ متعلق به هر کسی بود الا ارسلان پر از حس زندگی… بابا… یا ارسلانت رو یادت رفته و نمیشناسیش با اینقدر حالت ازم بهم میخوره که نمیخوای بذاری صدات رو بشنوم که خودم میدونم لایق شنیدن نیستم… بیست و شیش سال منتظر بودم در این حیاط رو باز کنی و بیای تو… بیست و شیش سال منتظر بودم صدام کنی… تا من با سر بیام… بیام و بگم غلط کردم رفتم… بیجا کردم که فکر کردم بود و نبود من بی توفیره… شکر خوردم که فکر کردم اونقدر چیز تو غربت هست که نبود
مادر و پدر به چشم نیاد… که… بغض چه بی رحمانه اجازهی حرف زدن را از ارسلان گرفت.. او حرف داشت. اندازه بیست و شش سال دلتنگ و پشیمان بود بیشتراز بیست و شش سال … ولی حتى وقتی بغض داریو پشیمانی نمیتوانی دست های پدری را که برای به اغوش کشیدنت باز شده نادیده بگیری و چون تشنه لبی خودت را به این سر چشمه جوشان عشق و زندگی نرسانی… نه شدنی نبود و ارسلان و ایرج چقدر ماهرانه عاشقانه ترین صحنه های دنیا را روی من زندگی به نمایش گذاشته بودند رفع دلتنگی شده بود؟ معلومه که نه …