رمان نیلوفر
عنوان | رمان نیلوفر |
نویسنده | شهلا خودی زاده |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 3114 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان نیلوفر اثر شهلا خودی زاده به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
نیلوفر با رازی در زندگی اش برای پیدا کردن مادرش به ایران میاید اما با پیدا شدن جسد مادرش همه چیز را به فراموشی میسپارد و تصمیم میگیرد کنار تنها برادرش یاشار بماند! اما با شروع زندگی در خانهی نظام ها درگیر کاوانی میشود که قرار است زندگی نیلوفر را به چالش بکشد …
خلاصه رمان نیلوفر
نمیدانم چند ساعت را توی خیابان های شهر پیاده گز کردم؟ اما وقتی به خود آمدم توی کافی شاپ نشسته بودم و در حین خوردن قهوه، به روز پر ماجرایم فکر میکردم. روزی که با یک خواب وحشتناک از مایکل شروع شده بود دیگر بهتر از این نمیشد پیش برود. عجیب بود، به هر چیزی که فکر میکردم آخرش به کاوان منتهی میشد. مرد عجیبی که تمام ذهنم را تسخیر خود کرده بود. نمیتوانستم پازل درهم و برهم توی ذهنم را چطور مرتب کنم. چطور کسی که نخبه بود و آنقدر در کارش مهارت داشت که جراح فوق
العاده ای باشد تا این حد میتوانست بداخلاق و نچسب شود؟ چرا حس میکردم زیر این حجم از بداخلاقی، کس دیگری پنهان شده است، کسی که می خواهد خود را با این پوشش از دسترس بقیه خارج کند امروز من چند چهره از او دیده بودم. گاهی مثل یک پسر بچهی تخس و شرور و گاهی خبیث و عصبی … قهوه ام را نوشیدم و نگاهی به بیرون انداختم. هوا تاریک شده بود… باید بر می گشتم. بی شک تا آنان خانوادهی نظام به خانه شان بازگشته بودند. کلید را در قفل چرخاندم و در را بی سروصدا باز کردم.
آرام سرکی کشیدم کسی توی راهرو نبود و صدایی به گوش نمیرسید پاورچین وارد راهرو شدم اما با صدایی که از پشت سرم آمد بی اختیار از جایم پریدم و هینی از ترس کشیدم. _خیلی دیر نیست برای خونه اومدن؟ دستم روی قلبم بود وقتی که نگاهم به امیر حسین دوخته شد. تمام حرصی را که از کاوان داشتم را هم بر سر او خالی کردم: باید به شما هم جواب پس بدم؟ ابرو درهم کشید و پله ها را به سمتم پایین آمد. شاید حقش نبود چنین رفتاری با او کنم اما خب ظاهرا بی اعصابی کاوان روی من هم اثر کرده بود …
- انتشار : 09/02/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403