دانلود رمان بی هیچ دردان اثر سامان شکیبا
دانلود رمان بی هیچ دردان اثر سامان شکیبا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان زندگی پولاد صدر و طلوع تابشِ، یکی در اوج ثروت درگیره و دیگری با وجود خانواده تنها، پولاد زندگی خیلی ایدهآلی داشت عاشق دختر بسیار زیبایی بود که قرار ازدواج داشتند و از همه جهات زندگی بر وفق مرادش بود تا اینکه یک سانحه رانندگی تبدیل به کابوسش میشه، تو این سانحه که زنده موندنش شبیه معجزه بوده دکترا بهش میگن امکان اینکه هیچوقت نتونه روی پاهاش بایسته خیلی و برای همین نامزدش هم ولش می کنه و پولاد برای درمان به آلمان میره، حالا هفت سال از اون زمان گذشته و پولاد که …
خلاصه رمان بی هیچ دردان
سیما چرخ را سمت اتاق برد اما انگار به پاهای طلوع چسب زده باشند، سر جایش ایستاده بود … بیا دیگه، چرا اونجا وایسادی. از حرصش گوشه ای از پوست لبش را کند … اه من نمیخوام این اتاق کوفتی رو تمیز کنم! … بیا غر نزن، دست تنها نمیتونم
با وجودی که روز قبل خودش اتاق را کامل تمیز کرده بود، اما دوباره پر از آت و آشغال شده بود و ته سیگار های خاموش شده همه جا دیده میشد … چقدر بی فرهنگن، اینا تو خونه هاشون اینجوری نیستن ها، ولی وقتی میان تو هتل با خودشون میگن نظافت چی هست، وظیفه شه، تمیز میکنه! کلا اتاقو میکنن طویله!
آخه حیوونم اینطوری زندگی نمیکنه! سیما هم اسفناک به اطراف نگاهی کرد و به تایید سری تکان داد … تو برو حموم دستشویی رو بشور، منم این جاها رو … مدتی بعد هر دو خسته از آن همه کار و فعالیت، کارشان تمام شده بود … سیما دستی روی صورت عرق کرده اش کشید … وای من خیلی گشنمه، نا ندارم دیگه!
شامپو و صابون این چیزارو شارژ کردی براشون؟ … نمیخواد. دیروز پر کردم، چه خبره؟ … خب آخه انگار باز رفتن حموم! برو شارژ کن چرخم لطفا بذار سرجاش من رفتم … طلوع وسایل بهداشتی را تمدید کرد اما حین بیرون آمدن از حمام، سینه به سینه مردی قد بلند شد
در آن وضعیت، یقه باز لباس مرد و سینه پر مویش، اولین چیزی بود که به چشم میخورد … خود را عقب کشید و نگاه گستاخ و هیزش را به خود حس کرد. ناخودآگاه اخم به صورتش نشست …
اینجا گفته ۳۵۶۷صفحه ولی بعد از دانلود ۱۷۰۰صفحست چرا؟؟
اصلاح شد