رمان سزار
عنوان | رمان سزار |
نویسنده | رویا رستمی (روها) |
ژانر | عاشقانه، هیجانی، معمایی |
تعداد صفحه | 1227 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان سزار اثر رویا رستمی (روها) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سارا بیشتر عمرش را آمریکا سپری کرده، با شنیدن خبر مرگِ برادرش سروش، به ایران میآید و متوجه میشود سروش به طرز نامعلومی به قتل رسیده است! با توجه به موقعیت خانوادگی شان سروش همیشه بادیگارد داشته است، اما روز قتل بادیگارد همراهِ سروش نبوده، حالا سارا با برگشتِ خود جای سروش را پر کرده و بادیگاردِ سابقِ سروش، بادیگاردِ سارا شده …
خلاصه رمان سزار
“رويا” در تمام این چند روزی که به ایران برگشته بود مهبد و عمویش همه جوره هوایش را داشتند از خانه و باغ گرفته تا شرکت و کارهایی جانبی اش. باید بعدا رسما از او تشکر میکرد. دامون با همان تیپ و قیافه اش پشت سر سارا آمده بود. هیچ کس توجه خاصی به دامون نداشت. شناخته شده بود. انقدر با سروش آمد و رفت که همه به رفتارها و کارهایش عادت داشتند. مهبد اما با دیدن دامون شوکه شد. با اتفاقی که برای سروش افتاده بعید میدانست بازهم پیدایش شود. خدا لعنت کند عمه ملک را! مطمئن بود کار او
است. وگرنه بهتر از دامون وجود نداشت. ناکس هم زیادی باهوش بود هم کاربلد. به زور لبخند زد و گفت: دامون پسر، چطوری؟ سارا متعجب به آن دو نگاه کرد نمیدانست اینجا دامون را میشناسند. دامون خشک و رسمی نگاهش کرد. مهبد با صمیمیت به شانه دامون زد گفت: فکر کردیم بعداز سروش رفتی حاجی حاجی مکه؟ -فعلا هستم. همین! حرف زدنش وقتی از کسی خوشش نمیآمد در همین حد بود مهبد هیچ رقمه در کتش نمیرفت. موذی بود. انگار نقاب به چهره داشته باشد: مسابقه داشتی؟ دامون بله خشک و خالی گفت.
رو به سارا گفت: کجا تشریف میبرین خانم؟ بلاخره کسیم از او سوالی پرسید. رو به مهبد گفت: میخوام امروز تا وقت دارم همه چیزو بررسی کنم، فردا همه هیئت مدیره رو دعوت میکنید، باید بدونن ریاست تغییر کرده. مهبد سرفه مصلحتی کرد و گفت: سارا جان شما چیزی از مدیریت میدونین کمی سخته، فکر میکنم اگه تو فکر یه جانشین… حرفش را برید و گفت: هیچ لزومی نداره. طرح لبخند کمرنگی روی لبهای دامون آمد. این دختر هم درست عین برادرش سفت و سخت بود. مهبد لبخند بی نمک روی لب آورد …
- انتشار : 13/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403