دانلود رایگان رمان شور عشق اثر مریم پیروند
دانلود رمان شور عشق اثر مریم پیروند به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
بردیا دکتر مغروری است، که عاشق خواهر ناتنی خود شده، اما به این دلیل که غزل از بچگی پیش آنها بزرگ شده و به او داداشی گفته، حاج بابا مانع ازدواجشان میشود، ولی بردیا کوتاه بیا نیست، حاجی پسرش را از خانه طرد میکند اما بردیا …
خلاصه رمان شور عشق
در ماشین رو باز کرد خودم رو به سمت بیرون کشیدم برد یا جلوی روم ایستاد و سریع مچ دستمو گرفت تا فشار و نبضم رو بسنجه… دوباره عوق زدم و زیر لب اسم بردیا رو زمزمه کردم که در جوابم آهسته و خفه گفت: چیزی نیست غزل به خاطر ترست یکم فشارت اومده پایین الان میبرمت خونه یه ذره استراحت با لكنت و بی رمق نالیدم: نه… نه… من… من نمیام… حاج بابا. داشتم هنوز بی رمق و بی جون کلماتی که خودمم نمیفهمیدم چی به زبون میآوردم که بردیا از جلوی روم کنار رفت و از تو صندوق عقب ماشین یه بطری آب آورد و کمی آب به صورتم پاشید. -بردیا منو… منو ببر خونه پیش …
پیش حاج بابا.. حالم اصلاً خوب نیست. آخرای فروردین بود و شبا دمای هوا نسبت به روز کمی پایین میاومد؛ از برخورد آب به صورتم که توسط دست بردیا تو صورتم پخش شد لرز شدیدی تو تنم نشست که بیاختیار تموم تنم به لرزش افتاد و با برخورد دندونام روی هم صدای چلیک چلیک ریزی میدادن … بردیا سریع منو روی صندلی درست نشوند و در ماشین رو بست کمی بعد خودشم پشت فرمون نشست صدای تحرص وار و عصبیش تو اون ترس و هیاهوی رقت بارم به گوشم میرسید که روی فرمون ماشین ضربه میزد و با عصبانیت خودش رو لعن و نفرین میکرد: خدا لعنتشون کنه… نه خدا
باید منو لعنت کنه… چه گندی امشب بالا آوردم.. آخ اگه حاج بابا بفهمه.. غزل.. غزل الان میریم خونه یکم بخوابی خوب میشی عزیزم… چشمام کم کم سیاهی رفت و دیگه چیزی نشنیدم و متوجه نشدم منو برد. لای پلکمو باز کردم، به قدری سرم درد میکرد که انگار یه تریلی با اون چرخای گندهش از رو سرم رد شده… اصوات نامفهومی از فاصله تقریباً دوری به گوشم میرسید… هوشیار تر شدم انگار صدای آشنایی بود… صدای خودشه… بردیاست… عزرائیل روزهای خوشم… حاج بابا انقدر داد نزن محض رضای خدا تمومش کن چرا از من یه بتِ جانی ساختی؟ یه لحظه صداش قطع شد ولی بعد از چند ثانیه …