دانلود رایگان رمان یاس اثر مریم پیروند
دانلود رمان یاس اثر مریم پیروند به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یاس بعد از فوت همسرش مجبور میشود بخاطر رازی که دارد، اوامر پسر برادر شوهرش پرهام را اجرا کند، رازی که یاس را مجبور به سکوت میکند و پرهام را عصیانگرتر، روایت دخترانی مانند یاس که بخاطر حفظ آبرو مجبور به روزهی سکوت هستند! …
خلاصه رمان یاس
آخرین سینی رو کنار دیوار گذاشتم که دستی روی شونه ام نشست یکه خورده و با ترس هین ریزی کشیدم و برگشتم به طرفش تا چشمم به صورتش افتاد تنم یخ کرد. سریع قدمی عقب رفتم و اخم کردم. -چیکار داری می کنی برو عقب. با خونسردي پر از حرصی گفت: مگه تو امتحان نداشتی موندی اینجا واسه استخونای پوسیده شوهرت شله زرد درست می کنی؟ از لحن تند و گستاخش تعجب کردم و سیخ ایستادم که با همون لحن لعنتیش ادامه داد: بکن این پیله رو دختر سنی نداری که خودتو قاطی این چیزا میکنی هر کی ندونه من که بیشتر از همه میدونم درست چقدر برات مهمه هر کی مُرد
دیگه مرد باید بگی خدا رحمتش کنه زنده ها هنوز زندهن باید زندگی کنن خودتو درگیر این حاشیه ها نکن بچسب به زندگی و درست… نگاهم از روی شونه های پهنش به سمت پنجره آشپزخونه ثابت شد. باز هم خان جون بود که داشت از پشت پرده به ما نگاه میکرد. نمیدونم از کی اونجا بود که مارو میپایید اما دیدنش نفسم رو بند آورد.. فقط امیدوارم از اون لحظه ای نباشه که دست پرهام روی شونه ام نشسته بود. قدمی عقب تر رفتم و محکم و عصبی گفتم: دیگه به من نزدیک نشو کاری به منو زندگیمم نداشته باش. سری تکون داد و با تمسخر گفت: پس فردا از درس من امتحان داری می دونستی؟
نگاهم با آوارگی نشست توی سیاهیهای شرورش نگاهش بین چشمام چرخید و بی نفس به لبهام خیره شد. عقب رفتم و چسبیدم به دیوار اون لحظه از نگاهش تمام بدنم انقباض گرفته بود. تیزتر گفت: فردا بعداز کلاس بمون باهات کار دارم ته دلم خالی شد سرش رو کمی جلو کشید و آروم تر گفت: خودم بهت پیام میدم بیای دفترم عقب رفت و پیچید که به سمت در هال بره با دل شوره به سمت پنجره نگاه کردم پرده آشپزخونه زده بود و دیگه خان جونی پشت پنجره نبود که ما رو ببینه با نفرت گفتم: تو تو چی از جونم میخوای که راحتم نمیذاری؟ -امتحان سختی در پیش داری باید درموردش بهت راهکار بدم …
عالی و چقدر اموزنده خسته نباشید ب نویستده عزیزز بهترین رمان بود ممنون