رمان بازنده ها نمی خندند اکرم حسین زاده (امیدوار)
عنوان | رمان بازنده ها نمی خندند |
نویسنده | اکرم حسین زاده (امیدوار) |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 2998 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان بازنده ها نمی خندند اثر اکرم حسین زاده (امیدوار) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همراهان رسانه رمان بوک همینک با رمان جدید : صدای دوبارهی آیفون که بلند میشود، ناچار مانتویم را تن میکشم و عجولانه روسریام را هم بدون نگاه کردن به آینه میبندم، با همان حس و حال مزخرفی که از روز پیش در وجودم، نمیدانم چرا! دارم عرض کوتاه حیاط را رد میکنم، نفس پری میکشم، هنوز در را درست و حسابی باز نکرده چشمانم جمع میشود، بوی معطر گلهای مریم در مشامم پر میشود، نگاهم فرصت بالا رفتن پیدا نمیکند، زمین پر است از گلبرگهای سرخ که دو سمت این جاده سرخ شاخههای سفید گل مریم منظرهی بدیعی به وجود آورده، فرصت آنقدر کم است که نتوانم نتیجه بگیرم …
خلاصه رمان بازنده ها نمی خندند
چشمم تا انتهای این مسیر گلبرگی کشیده می شود؛ مسیری یک، یک و نیم متری … و می رسد به کفش هایی سیاه و براق و شیک! این بار هیچ نیازی به زمان ندارم که نتیجه بگیرم. صاحب این کفش ها چه کسی است! نگاهم بالا می رود تا شلوار کتان مشکی و بلوز اسپورت یشمی اش و تا چانه مربعی و محکم … لب هایی که خیلی باید دقت کرد تا آن کشیده شدن محوش را دید و سبیل متفاوت … چشمانم انگار در جنگ با خود از چشمانش پل می زند
و به موهای فر ولی بینهایت حالت دار و فوق العاده اش می رسد و از همانجا تا آسمان می رود … تکیه ام را به در می دهم. به یاد آخرین تیرم نفسی می کشم … حس پایان خط بودن و تغییر زیر بینی ام بد جور دارد خودی نشان می دهد … نمی دانم چشمانم جسارت می کنند یا تغییر میمیک صورت مرد موجب می شود اینقدر ضربتی نگاهم از آسمان به سمت چشمان او پرتاب شود
و چشمانش بیشتر شکل لبخندی می گیرد: سلام و من می مانم و یک سلامی که جوابش واجب است و او و سلامی که شاید خیلی معنا دارد … هنوز در جواب دادانش مرددم که تکیه اش را از ماشین مشکی رنگش می گیرد و گام کوچکی جلوتر می آید: داری پیشرفت می کنی …
- انتشار : 25/08/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403
تقریبا ۳ هزار صفحس..هزار صفحه اخرو نخوندم
از سه قسمت تشکیل شده.)هر هزار صفحه یک قسمت اصلی داستان)که من بیشتر از قسمت اول خوشم اومد و دوس داشتم قسمت دومشم خوب بود ولی ب قسمت سوم رسیدم دیگ خسته شدم…در کل رمان قشنگیه مخصوصا دختره اهل لوس بازی و غش و ضعف نیست خوشم میاد با وجود مشکلات زیادی ک داره.پسره هم خیلی شیرینه..مخصوصا رابطه ازار و کیانا رو خیلی دوس داشتم
از اون رمان هایی بود که دلم نمیخواست تموم بشه.
پایبند بودن به فاصله ها و طنز ظریفش رو خیلی دوست داشتم و بی هیچ قاعده ای
حس ها رو بهت منتقل میکرد. و نویسنده بی شک قلم شیوایی دارن:)
ببخشید آیدی نویسندش رو دارین من این رمان رو رایگان خوندم از یکی از کانالا بعدان فهمیم فروشی میخوام از نویسنده حلالیت بطلبم
خیلی عالی
قلم عالی
همه چی به اندازه
علی معلولی قوی
بدون دغدغه اتلاف وقت و ابتذال فکر
پر از تذکر بدون لفظ تذکر
پر از حس خوب
من این رمان رو آنلاین می خونم. دوسش دارم
دختر داستان از اونایی نیست که مدام آه و ناله کنه. نویسنده قصد نداره با یه واقعه ساده اوج بدبختی و تحت فشار بودن شخصیت اصلی داستان رو نشون بده.