دانلود رایگان رمان اشک نیلوفر اثر بهار نصر
دانلود رمان اشک نیلوفر اثر بهار نصر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سه تا دختر از شمال، دانشگاه تهران قبول میشوند ولی نمیتوانند خوابگاه جور کنند و بدون اطلاع به خوانواده هاشون با سه تا پسر دیگه که همین شرایط را داشتند ازدواج میکنند و همخونه میشوند، بین دوتا از زوج ها معجزه عشق رخ میدهد، ولی نیلوفر دچار عشق یک طرفه به آرمان مغرور میشود …
خلاصه رمان اشک نیلوفر
عرفان: ععع نيلوفر خودت اینو اوردی بالا. -آره. عرفان: آرمان کمکت نکرد؟ -نه. عرفان: وسیله باز داری؟ -اره یه چمدون دیگه با گیتارم پایینه. عرفان: الان برات میارم. -نه نمیخواد زحمتت میشه عرفان: نه بابا چه زحمتی! لبخندی بهش زدم اونم لبخند زد و رفت پایین. چقدر با شعور بود خوش به حال هلیا. وارد اتاق شدم هنوز نفسم درست نمیومد بالا… آرمان روی کاناپه دراز کشیده بود و سرش تو گوشیش بود لباساش رو عوض کرده بود یه تیشرت خاکستری و گرم کن مشکی پوشیده بود ارمان تا منو دید از رو کاناپه بلند شد اومد سمتم
بازومو گرفت بازوم داشت له میشد کشیدم و کوبوندم به دیوار بازوم خیلی درد گرفته بود مطمئنم کبود میشه. چونمو گرفت و سفت فشارش داد خیلی درد گرفت: ولم کن وحشی. آرمان: درست حرف بزن. -ولم کنننن. آرمان با لحن سرد و خشنی گفت: از الان تا آخر دوسال هرگونه ابراز محبتی ممنوعه فهمیدی… این فهمیدی اخرشو با داد گفت… چونمو ول کرد و از اتاق رفت بیرون. دونه های اشک رو گونم جاری شد… “هليا” تو اتاق بودم داشتم موهام رو شونه میکردم که یهو صدای داد آرمان اومد من که تو این اتاق بودم ترسیدم
چه برسه به نیلوفر… در باز و شد عرفان اومد تو… عرفان: چیزی شده چرا آرمان این حال بود.. -نمیدونم چیشده فقط صدای دادش اومد. عرفان: نیلوفر رو اعصابشه. _نخیر نیلوفر رو اعصابش نیست آرمان زیادی بی اعصابه. عرفان: درست حرف بزن. _اگه تو و اون دوستت درست حرف زدین منم درست حرف میزنم. عرفان: خیلی پرویی! _همینه که هست. اه پسره خرفت رو اعصاب. نگران نیلوفر بودم میترسیدم گریه افتاده و نفسش بگیره به خاطر همین رفتم تو اتاقش. تقه ای به در زدم. نيلوفر: بیا تو! -خوبی عزیزم؟ بغضش ترکید …