رمان بلوط تلخ
عنوان | رمان بلوط تلخ |
نویسنده | رویا رستمی (روها) |
ژانر | عاشقانه |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان بلوط تلخ اثر رویا رستمی (روها) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
تیرداد و بلوط، تصمیم به ازدواج گرفته اند، اما درست لحظه عقد، تیرداد همه چیز را بههم میزند و میرود! بلوط بوسیله دوست صمیمیاش میفهمد که دختری که تیرداد قبلا عاشقش بوده، با همدستی برادرش موجب این آبروریزی هستند، بلوطی که اگر عصبانی شود همه از او میترسند با نقشهٔ حسابشده به الوند نزدیک میشود …
خلاصه رمان بلوط تلخ
زیر چشمی نگاهش کرد. پیامی روی گوشیاش آمد. چهرهاش از هم باز شد و از حالت عبوسانه بیرون آمد. صدای عاقد آمد که گفت: آقای داماد شما هم راضی هستین؟ یکباره بلند شد و پارچه ای که روی سر او و عروس گرفته بودند را کنار زد و گفت: خیر حاج آقا راضی نیستم. هاج و واج نگاهش کردو دسته گل از دستش روی زمین افتاد. نمیخواست نگاه پیروز مندانهٔ مادرشوهرش را ببیند؛ زنی که اصلا و ابدا به این وصلت رضایت نداشت. در یک چشم بر هم زدن تیرداد از مجلس بیرون زد ولی بلوط از جایش جم هم
نخورد. همان جا نشسته بود و به اطراف نگاه میکرد. به هیاهوی پیش آمده… به خندهها و پچ پچ ها… به فریادها و دعواهای پدر و مادرش با خانوادهٔ داماد… عاقد را دید که عبایش را مرتب کرد و از خانه بیرون زد. میز عقد جلویشان هنوز چشمک میزد. کار به کتک کاری کشید. سرش را به صندلی تکیه داد، گریه اش نیامد، فقط پر از کینه بود پر از حس حقارت این مرد برای به دست آوردنش خودش را به آب و آتش زد، جلوی کس و ناکس ایستاد، آنوقت به همین راحتی… با یک پیام… بدون خداحافظی… گاو هم شرف داشت
به او… همه درگیر بودند. هیچ کس سراغ او نیامد. حالش را نپرسید با دامن بلند لباس عروسش از پشت سفرهٔ عقد بلند شد. نگاهی اجمالی انداخت، دامن لباسش را بالا گرفت و به سمت پلهها رفت. باید لباسش را عوض کند! حالش بد بود. فقط گریهاش نمیآمد، وگرنه چیزی تا دق کردنش نمانده بود. سرش گیج میرفت. دستش را به زور به نردهها گرفت و بالا رفت چرا هیچکس حواسش به او نبود صدای شکستن آمد. حتما روی سفره عقد افتادهاند. ضررش بماند پای آقا داماد فراری! اصلا هرچه داغان شد پای اوست! …
- انتشار : 13/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403