دانلود رایگان رمان مقدس ترین حس دنیا اثر آرزو فرجی
دانلود رمان مقدس ترین حس دنیا اثر آرزو فرجی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
در این داستان، دختری به اسم آهو داریم که مادر و پدرش بر اساس اتفاقاتی از هم جدا میشن. سرپرستی آهوی ۱۷ساله ما رو پدرش برعهده می گیره…پس از گذشت مدتی از طلاق پدر و مادرش، پدر آهو دختر جوانی رو برای ازدواج انتخاب می کنه و قصه از اونجاست که نامادری آهو پا به خونه ی اونها میزاره و…
خلاصه رمان مقدس ترین حس دنیا
با صدای زنگ مدرسه، لبخندی به روی لبم اومد و تند تند کتابهام رو داخل کیفم چپوندم. معلم هنوز داشت توضیح می داد. بیا گمشو برو دیگه بابا اه…بچه هام سیخ نشسته بودن و فقط من توی جام وول می خوردم که از این مدرسه لعنتی آزاد بشم. صدای سایه رو زیر گوشم شنیدم. میشه کم تر وول بخوری؟ نترس عشقت در نمیره. چشم غره ای براش رفتم و همین که دبیر در ماژیک رو گذاشت، تندی از جام بلند شدم. به سمت در تقریبا دوییدم. تند تند از پله ها پایین می اومدم که صدای سایه رو از پشت سرم شنیدم….آهو آهو
توجه ای بهش نکردم. لابد طبق معمول می خواست بره بالای منبر و ور بزنه و نصیحت کنه…با دو از حیاط مدرسه خارج شدم. چشم چرخوندم بین موتوری هایی که ویراژ می رفتن و ماشین هایی که دربست واسه دخترا نگه داشته بودن…یه دور دیگه نگاهی به ماشینا انداختم که پراید نقره ایش رو دیدم. خواستم باز بدوم که فکر کردم یکم با شخصیت باشم بد نیست…لبخند به لب از اینور خیابون به اونور خیابون رفتم و در جلو باز کردم و سوار شدم.
با ذوق سلام دادم که اونم با لبخند جوابم رو داد. به دخترا نگاه کردم که طبق معمول با انگشت اشاره من رو نشون می دادن. خیلی حس بی خودی بود انگشت نمات بکنن. با اخم چشم ازشون گرفتم و گفتم: شهرام خواهشا زودتر از اینجا برو…شهرام که منظورم رو گرفته بود با خنده گفت: بهت حسودیشون میشه حرص نخور خوشملم…
خیلی فانتزی و دور از حقیقت بود که فقط طنز داشت که همین سبک اونو به رمان سطح پایین تبدیل کرد و که صرفا خوانده با خوندنش میخنده
ولی بازم باید ممنون بود از نویسنده که تو این اوضاع لبخند رو رو لبم اورد
به امید رمان های بهتر
خیلی خوب بود. بی اغراق بعضی جاهاش واقعا قهقه میزدم