رمان و بار دیگر مجنون رویا اکبری

دانلود رایگان رمان و بار دیگر مجنون اثر رویا اکبری

دانلود رمان و بار دیگر مجنون اثر رویا اکبری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

در این ساعت از بزرگ ترین سایت رمان بخوانید، داستان زندگی حسام، که از شدت عشق به دختری موسوم به بهارک، دچار بیماری روحی بسیار بدی شده است و قادر نیست با کس دیگری زندگی کند، سیامک بچه پرورشگاه به عنوان مستخدم او در خانه اش کار می کند، بهارک به انتقام از خیانت ( شوهر داشته) او را به خانه خود می کشد، اما قادر به گرفتن انتقام نمی شود و خود باز دچار فراموشی می شود، قبل از اینکه به تیمارستان منتقل شود، سیامک به او کمک می کند، حسام و بهارک را به هم نزدیک می کند و باعث ازدواج آنها می شود و خودش با خواهر حسام، نادیا ازدواج می کند …

خلاصه رمان و بار دیگر مجنون

صدای زوزه ی وحشی باد، در لابه لای شاخه های عریان درختان حیاط، شنیده می شد. هوا کمی گرفته به نظر می رسید. هر آن ممکن بود بارانی تند شروع به باریدن کند. نگاهش کردم. هنوز هم مثل دقایقی پیش، ساکت و در خود فرو رفته. اما گاهی صداهایی گنگ و نا آشنا از بیرون به گوش می رسید. هنوز نگاهم به او بود که صداي آرام تلفن سکوت سنگین خانه را بر هم زد

به طرف گوشی رفتم و آن را برداشتم. بله، بفرمایین! از آن سوي خط صداي مادرش را شناختم که با مهربانی گفت: سلام، حسام بیداره؟ کمی مکث کردم. نگاهی به او انداختم. هنوز متوجه نشده بود. گفتم:  بله. چند لحظه گوشی! به طرف حسام رفتم و از پشت سر، گوشی را به طرفش گرفتم و گفتم: حسام جون! مادرتون می خواد با شما صحبت کنه. برنگشت. فقط دیدم سرش را تکان داد

دستش را بالا آورد و گوشی را از دست من گرفت. با صدایی گرفته سلام کرد و بعد سکوت کرد. به طرفم برگشت. به چهره اش خیره شدم. هر لحظه درهم و گرفته تر می شد. فقط گفت: باشه… خداحافظ. چشم هاي از حال رفته اش را به من دوخت. گوشی را از دستش گرفتم. با صداي خسته اي گفت: همیشه یه عالمه حرف براي گفتن داره … گفتم: زنا اصولا پر حرفن … نشست و بعد به آرامی گفت: باید یه سري بریم اونجا، تو با من می آیی؟