دانلود رایگان کتاب پیله پروانه اثر مبینا شفیعی
دانلود رمان پیله پروانه اثر مبینا شفیعی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
شروع کنننده و تمام کننده زندگی ام نیستم. مسیرزندگی ام را تا بخشی اش رو خودم رقم میزنم و نیم دیگر را نویسنده زندگی ام رقم می زند؛ که عجیب برهمه چیز آگاه است. چون خوب این آیه را لمس کرده ام ”ومااعلمو به کُلُّ شَئی” وحقا که زیباترین و شیواترین قلم را برای سرنوشتم داشته است و من چقدرخوشحالم که خودم و تقدیرم رابه دست او سپردم...
خلاصه رمان پیله پروانه
باکلافگی به ساعت مچیم نگاه کردم. نمیدونم چرا این مترو آنقدر تاخیر داره! به قطارقبلی نرسیدم و مجبور شدم منتظر بشینم، گوشیمو از تو کیفم درآوردم و مشغول بالا پایین کردن تو اینترنت شدم که صدای نزدیک شدن قطار اومد. ازجام بلندشدم دستی به مانتوم کشیدم و کیفم رو مرتب روی شونم انداختم و سوارشدم.
طبق معمول واگن کیپ تاکیپ پربود. یه گوشه ایستادم و دستمو به دستگیره ها بند کردم. بالاخره بعد از یه ربع به ایستگاه مورد نظرم رسیدم. ازجلوایستگاه یه تاکسی و گرفتم و بعد به محل کارم رسیدم. فعلا با این روند گرونی و تورم نمی تونستم یه ماشین واسه خودم بگیرم. مجبور بودم با وسیله های عمومی بیام سرکار…
وارد اتاق استراحت بیمارستان شدم و لباس هامو با روپوش سفید کارم تعویض کردم. مقنعه ام رو مرتب کردم و کارت پرستاریم رو به جیب روپوشم سنجاق کردم. به ایستگاه پرستاری رفتم همونطوری که مشغول صحبت با صدف بودم، سوپروایزرمون (سرپرستار) خانم زارعی سررسید. خیلیم خانم غر غر و بداخلاقی بود. با اخم رو به من و صدف گفت:خانم مشکات و خانم توکلی به جا صحبت کردن، به اوضاع بچه های اتاق شماره 7 رسیدگی کنین…