رمان یاقوت کبود

رمان یاقوت کبود
عنوانرمان یاقوت کبود
نویسندهمهسا حسینی
ژانر#عاشقانه
تعداد صفحه1106
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رایگان رمان یاقوت کبود اثر مهسا حسینی

رمان یاقوت کبود

دانلود رمان یاقوت کبود اثر مهسا حسینی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

شاران رزمجو بازیگر معروفی است که درگیر شایعات شده، تا جایی که به زندگی حرفه ای و خصوصی اش لطمه ی بزرگی وارد شده، این بین تنها کسی که می تواند به شاران کمک کند، هامون صدر است، مرد با نفوذی که در گذشته ی شاران نقشِ مهمی داشته و حالا برایش حکم یک دشمن را دارد، اما آیا شاران می تواند با دشمن قدیمی اش مصالحه کند …

خلاصه رمان یاقوت کبود

مردی که پشت گیشه نشسته بود بدو ن حرف بلیت را به سمتش گرفت . پولهای مچاله شده اش را از کیف بیرون کشید و روی پیشخوان گذاشت و بلیت را چنگ زد . دو هفته ی تمام پول جمع کرده بود تا بتواند لذ ت این پرده ی نقره ای را باز هم زیر زبان مزه مزه کند . صندلی اش را پیدا کرد و نشست .

مقنعه اش را کمی عقب کشید و صافش کرد . دقیقه ای بعد فیلم شروع شد . آن ساعت روز سالن خلوت بود . دستهایش را روی صندلی جلویی گذاشت و چانه اش را به آن تکیه داد . هیچ چیز و هیچ کس را نمیدید ، همه چیز برایش محو و مات بود و هر چه میدید بازیگ ر ز ن مور د علاقه اش بود با آن چشمهای سورمه ای رنگ و جذاب ، با آن نگا ه نافذ و بازی بی نظیر

زیبا بود ، آنقدر این زیبایی دلنشین بود که چشم مخاطب را نوازش میکرد . شاید هم اکر م 00 ساله اینطور فکر میکرد . با پایا ن فیلم و روشن شد ن چراغها تازه به خودش آمد . کیفش را چنگ میزد که برود اما سبیلهای از بناگوش در رفته ی مر د مسنی که دست دختر بچه ای را در دست داشت توجهش را جلب کرد

مسخ و مات به سمتش رفت : – آقای مصباحی ؟! مرد لبخندی روی لب نشاند . – خودمم دختر جون . مگر میشد کارگردا ن معروف را نشناسد ؟ قبل از آنکه بتواند حرفی بزند و بگوید که بی نهایت فیلمش را دوست دارد جمعی ت حاضر به سمتشان هجوم آوردند . مجبور شد خودش را کنار بکشد . دخترک هم از گوشه ای به او نگاه میکرد

قدمی به سمتش برداشت و اشاره به لباسهای اکرم کرد : – از مدرسه اومدی ؟ – آره ! کوله اش را روی دوش انداخت . دخترک خندید : – من امروز مدرسه نرفتم . قرار بود با بابا فیلمشو ببینیم . با مامانت اومدی ؟ اطرا ف اکرم دنبا ل بزرگتری میگشت . با همان سرسختی که از دختر نوجوا ن 00 ساله بعید به نظر میرسید چانه اش را بالا داد و پُر غرور گفت : – نه ، خودم اومدم

دخترک متعجب اکرم را نگاه کرد . نگا ه اکرم به گلس ر صورتی رن گ دخترک افتاد که زیر روسر ی لیمویی رنگ به سرش زده بود . اشاره ای کرد و گفت : – گلسرت خوشگله . بی تعارف گلسر را از موهایش جدا کرد : – ما ل تو . اکرم اخم کرد و دستهایش را کنار کشید : – من که گدا نیستم ! سر و وضعش نامرتب نبود اما روپو ش مدرسه اش کهنگی را فریاد میزد . حق هم داشت !

این روپوش را مادرش برایش آورده بود و اکرم خوب میدانست برای او خریده نشده است . اما با این وجود سعی میکرد مرتب نگهش دارد . دخترک با این حر ف اکرم ناراحت شد : – من اینو نگفتم . اکرم عقب گرد کرد که برود . دخترک گفت : – وایسا . کاغذ داری ؟ اکرم شانه بالا انداخت و از کوله اش دفتر و مدادی بیرون آورد

صفحه ی سفیدش سیاه میشد و اکرم سرک میکشید تا بتواند مت ن نوشته را بخواند . چند ثانیه بعد دفتر به سمتش گرفته شد : – مدرسه ی من اینجاست . خونتون کجاست ؟ اکرم دفترش را از او گرفت و نگاهی سرسری به نوشته ی او انداخت . اسمش را دید و بی توجه دفتر را بست و داخل کوله اش گذاشت . در همان حال زمزمه کرد …

دانلود رمان یاقوت کبود
3.25 مگابایت
PDF
دسته بندی : رمان عاشقانه
نویسنده : مهسا حسینی
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده رمان یاقوت کبود هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره رمان یاقوت کبود

لطفا پس از مطالعه رمان یاقوت کبود نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mm
2 سال قبل

موضوع خوبی داشت ولی آخرش معلوم نشد چیشد😕😕یجاهایی از رمان انگار ناقص بود

مهسا
پاسخ به  Mm
1 سال قبل

من این کتاب از دوجای مختلف خوندم .رمان دومی که خوندم آخرش با عروسیشون تمام شد.و رابطه اعظم و هومن هم کات کردن.

error: نمیشه متن رو انتخاب کنی
کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک