دانلود رایگان کتاب تنها خواهم رفت اثر ماری هیگینز کلارک
دانلود کتاب رمان تنها خواهم رفت اثر ماری هیگینز کلارک به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
زان مورلند، طراحی زیبا و با استعداد که از موقعیت کاری خیلی خوبی در منهتن برخوردار است، در اوج وحشت متوجه می شود که فردی نه تنها به حساب های بانکی او دسترسی دارد بلکه قصد ویران کردن زندگی شخصی و حرفه‌ای او را نیز دارد، این فرد خودش را درگیر جنایتی دیگر، از جمله بچه ربایی و قتل نیز می کند و زان متهم اصلی در پرونده ی دزدیده شدن پسرش که دو سال پیش در سنترال پارک نیویورک ناپدید شده است، قلمداد می‌شود، واقعه ویران کننده ای که او را بین امید و ناامیدی معلق نگه داشته است …
خلاصه کتاب رمان تنها خواهم رفت
زان در دفتر کوچکش را در مرکز طراحی پشت سرش قفل نکرد چون مجله هایی را زیر بغل گرفته بود. او به خودش قول داده بود که از دیدن هر آنچه به ماجرای متیو مربوط شود پرهیز کند اما وقتی از جلوی باجه ی روزنامه فروشی می گذشت نتوانسته بود دو مجله ی هفتگی معروفی را که به ماجراهای دنباله دار می پرداختند نخرد، سال گذشته در سالروز تولد متیو، این مجلات به تفصیل ماجرای ناپدید شدن متیو را نوشته بودند. همین هفته ی پیش بود که وقتی او وارد رستورانی نزدیک خانه اش در بتری
پارک سیتی میشد یک نفر ناغافل عکسی از او گرفته بود زان همان موقع هم می دانست که می خواهند این عکس را همزمان با ماجرای ربوده شدن متیو چاپ کنند او در واکنشی ناخودآگاه چراغ ها را روشن کرد و به وسایل آشنا و پر کبکبه و دبدبه‌ی دفتر کارش تعداد زیادی توپ پارچه که کنار دیوار سفید رنگ اتاق چیده شده بود، نمونه قالیچه هایی که در اتاق پهن بود، و قفسه های پر از کتاب های قطور شامل نمونه های نمایشی از کارهای مختلف کارخانه ها نگاهی انداخت. وقتی او و ند از هم جدا شده
بودند او کارش را به تنهایی به عنوان طراح داخلی در این دفتر کوچک شروع کرده بود و اگر یک مشتری از نتیجه ی کارش راضی بود سعی می کرد کاملاً به نکاتی که این رضایت را بدخلق بود ولی وقتی که زان به غیر از روابط کاری دست رد به سینه اش زد آن وقت زندگی را به کام زان با ایرادها و انتقادهای همیشگی اش تلخ کرد. زان به یاد آورد که برای دیدن پدر و مادرش به رم رفته بود تا کمی از این وضعیت دور باشد. می دانست اگر به بارتلی بگوید که به مرخصی احتیاج دارد، او به شدت عصبانی خواهد شد.
زان آن چند هفته را به شش ماه رسانده بود و وقتی در نهایت به بارتلی گفته بود چه دوست داشته باشد و چه دوست نداشته باشد از پیش او خواهد رفت دیگر برای انجام هر کاری خیلی دیر بود. زان در فرودگاه رم به انتظار پدرش بود که خودروی پدرش با یک درخت تصادف شدیدی کرده بود و پدر و مادرش کشته شده بودند.در گزارش بعد از مرگشان مشخص شده بود که پدرش همان جا پشت فرمان سکته ی قلبی کرده بود. زان به خودش یادآوری کرد که بخصوص امروز نباید درباره ی پدر و مادرش فکر کند و…
کسایی که به رمان‌های جنایی و معمایی علاقه دارن توصیه میکنم این رمان رو بخونن خیلی قشنگ بود و واقعا آخرش قابل حدس زدن نبود