رمان گفتگو در کاتدرال

عنوانرمان گفتگو در کاتدرال
نویسندهماریو بارگاس یوسا
ژانرتاریخی، سیاسی، کلاسیک
تعداد صفحه705
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان گفتگو در کاتدرال اثر ماریو بارگاس یوسا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

حکایتی به یادماندنی درباره‌ی قدرت، فساد و جست‌وجویی پیچیده برای یافتن هویت است. داستان کتاب در دهه‌ی 1950 و در خلال حکومت دیکتاتوری مانوئل آپولیناریو اودریا آمورتی در پرو می‌گذرد. گفتگوی ذکر شده در عنوان کتاب، بین دو شخصیت با نام‌های سانتیاگو و آمبروسیا بوده و طی آن، هر یک از زندگی سخت و مشقت‌بار خود سخن می‌گویند و تنزل و استیصال وارد شده بر مردم شهرشان را به رخ یکدیگر می‌کشند …

خلاصه رمان گفتگو در کاتدرال

در تمام طول سفر ستوان یک دم از حرف زدن نماند سیگارش را که بوی چلغوز می‌داد دود می‌کرد و یکسره از انقلاب حرف میزد و به گروهبان راننده جیپ توضیح می‌داد حالا که اودریا قدرت را به دست آورده آپریستاها خواهی نخواهی با او کنار می آیند سپیده دم راه افتاده و تنها یک بار در سورکو توقف کرده بودند تا گذرنامه هاشان را به نگهبانی که کنار راهبند پاس می‌داد نشان دهند ساعت هفت صبح وارد چینچا شدند. در شهر نشانی از انقلاب نبود: بچه مدرسه ایها جنب وجوشی به خیابان‌ها داده بودند سربازی در گوشه و کنار به چشم نمی‌خورد. ستوان به پیاده رو جست زد به کافه رستوران

می‌پارتیا رفت، از رادیو همان اطلاعیه‌های دولتی همراه همان مارش نظامی که از دو روز پیش شنیده بود، پخش میشد. بر پیشخوان خم شد و فنجانی قهوه با ساندویچ پنیر سفارش داد، مردی ترشرو زیر پیرهن به تن صبحانه را برایش آورد ستوان پرسید مردی به نام کایو برمودس را می‌شناسد. مرد چرخشی به چشم‌هایش داد می‌خواست دستگیرش کند؟ مگر برمودس آپریستا بود؟ چطور ممکن است؟ او که خودش را داخل سیاست نکرده بود خب چه بهتر سیاست کار مفت خور هاست نه آدم‌هایی که صبح تا شب جان می‌کنند. ستوان برای یک کار شخصی پی‌اش می‌گشت این طرف‌ ها نمی‌توانست

پیداش کند، هیچ وقت به اینجا نمی‌آمد در خانه کوچک زرد رنگی پشت کلیسا زندگی می‌کرد فقط همان یک خانه به این رنگ بود، بقیه خانه ها یا سفید بودند یا خاکستری یکی هم قهوه‌ای بود ستوان در زد منتظر شد و صدای قدم‌ها را شنید و صدایی را که میپرسید: کیه؟ ستوان پرسید: آقای برمودس خانه هستند؟ در ناله ای کرد و باز شد و زنی بیرون آمد زنی سرخپوست، چاق، سیه چرده، با صورتی پر از خال بله قربان مردم چینچا می‌گفتند کاش حالا قیافه‌اش را ببینی آخر دختر که بود به این زشتی نبود گذشت روزگار قربان، چه تغییری. مویش درهم برهم بود شال پشمی که به شانه انداخته بود …

دانلود رمان گفتگو در کاتدرال
8.8 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان گفتگو در کاتدرال
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها