رمان رقص پروانه ها
عنوان | رمان رقص پروانه ها |
نویسنده | مونا امین سرشت (مونا ۶۷) |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1717 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان رقص پروانه ها اثر مونا امین سرشت (مونا ۶۷) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ابریشم توانا، بعد از گذر از بحران از دست دادن مادرش که خیلی هم به او وابسته بوده است، به مردی علاقه مند میشود که نقطهی گنگی در گذشته اش وجود دارد. باید دید ابریشم چه طور قرار است با این مسئله رو به رو بشود …
خلاصه رمان رقص پروانه ها
توی مدتی که بابا رفت زنگ رو بزنه، از ماشین پیاده شدم. کف دستام رو روی کمرم فشار دادم و با چپ و راست کردن خودم، خواستم استخونام رو از خستگی بیرون بیارم نگاهی به اطراف انداختم توی این چهار پنج سالی که من این سفر رو به قول یاسمن پیچونده بودم منطقه ای که ویلای عمو توش قرار داشت خیلی تغییر کرده بود ویلاهای جدید و شیکی اطراف اونجا ساخته شده بود و همه جا سر سبز تر بود معلوم بود که رسیدگی بیشتری نسبت به قبل، به اونجا میشد. صدای کارن که داشت به سمت در میدوید، لبخندی
روی لبم نشوند: اومدم… اومدم. یکی از لنگه های در بزرگ و سبز رنگ ویلا رو باز کرد و با لبخند جلو اومد مردونه با بابا دست داد و سلام کرد بعد هم رو به من خوش اومد گفت. پشت فرمون نشستم و بعد از اینکه بابا به کارن کمک کرد تا سمت دیگهی در هم کاملاً باز شه استارت زدم و ماشین رو داخل حیاط بردم و پشت ماشین عمو پارک کردم. زن عمو و عمه فرناز از در ویلا بیرون اومدند و روی بالکن دست تکون دادند و سلام کردند. من هم که از ماشین پیاده شده بودم با صدای بلند جواب سلامشون رو دادم و وسایل خودم و بابا رو
از توی صندوق بیرون آوردم بابا چمدون مشترکمون که خیلی سنگین شده بود رو داخل برد و من هم وسایل خودم رو برداشتم با عمه و زن عمو روبوسی کردم کیان که شیطون تر از کارن بود، به دو از پله ها سرازیر شد و با من دست داد بعد هم خودش رو تو بغل بابا انداخت همگی به واکنش بابا با اون چشمای از تعجب گرد شده و غر زدنش سر کیان که پسر از سنت خجالت نمیکشی از قد و قواره ات بکش خندیدیم نگاهم رو توی سالن چرخوندم. عمه فروزان روی صندلی چرخ دارش کنار پنجره و رو به ما نشسته بودو داشت به من لبخند میزد …
- انتشار : 06/08/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403