رمان سمفونی شب سرخ
عنوان | رمان سمفونی شب سرخ |
نویسنده | مهری هاشمی، دیبا کاف |
ژانر | عاشقانه، بزرگسال |
تعداد صفحه | 1148 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان سمفونی شب سرخ اثر مهری هاشمی، دیبا کاف به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
گلبرگ دختر تنها و سرخوردهایه که تو بچگی مادرش رو از دست داده. پدرش خیلی زود ازدواج کرده و دختر تنها داستانمون با آزار و اذیتهای نامادری بزرگ شده. گلبرگ زیبا قصه دل در گرو پسرعموش داره و تمام آرزوش رسیدن به اون هست. پسر عمویی که حاصل یه خانواده پر از تعصب با افکار پوسیدهست.گلبرگ چند هفته مونده به تاریخ عروسیش واسه رهایی از مشکلاتش به یه مهمونی میره و اونجا زندگیش به کلی تغییر میکنه و شبش رو با مردی میگذرونه که شوهرش نیست… حالا ننگ این بی آبرویی رو چطوری میخواد پاک کنه …
خلاصه رمان سمفونی شب سرخ
به طرف اتاق با تند کردم و وسایل مورد نیازم رو جمع کردم. اون لحظه تنها چیزی که احتیاج داشتم مدارک شناسایی بود تا بی هویت تر از چیزی که هستم نباشم. دیگه از این زندگی هیچی نمیخواستم همین چند دست لباسی که تو چمدون قرار دادم واسم کافی بود. با عجله سمت جعبه چوبی روی میز توالت رفتم اینجا چیزی داشتم که همه سهمم از زنی به اسم مادر بود. یه گردنبند طلا که ازش به یادگار مونده بود و سال ها با همون حرف زدم و اشک ریختم و خندیدم… نفس عمیقم رو بیرون دادم تا این بغض لعنتی رو از گلوم باز کنم.
کارت عابر بانکم رو هم برداشتم درسته مبلغ زیادی نداشت اما خیالم راحت بود که پس انداز خودم بود. آخرین چیزی که برداشتم کیف کوچیک لوازم آرایشی و بهداشتی بود که تو چمدون انداختم. باورم نمیشد اما من واقعا داشتم میرفتم حسی که داشتم قابل درک نبود خوشحال بودم از اینکه بالاخره تصمیم گرفته بودم که از زیر سایه نحس طلا بیرون بیام و وحشت داشتم از بی کس بودنم من واقعاً هیچکس رو نداشتم که برم پیشش اما دیگه تصمیمی بود که گرفته بودم پس سینمو جلو دادم و با اعتماد به نفس از اتاق خارج شدم.
طلا مثل همه وقت هایی که دعوا راه می انداخت روی کاناپه نشسته بود و دست هاش رو دو طرف سرش قرار بود انگار که سردرد شدیدی داره و از بحث پیش اومده خیلی اذیت شده. بابا هم کنارش بود و داشت با قربون صدقه بازوش رو ماساژ میداد. پوزخندی روی لبم نقش بست، حالت هاش رو از حفظ بودم. وقتی کوچیک تر بودم از این وضعیت ناراحت میشدم و هربار با خودم فکر میکردم دلیل دعوا راه انداختن های طلا چی بود. هربار که سر مسائل کوچیک با هم درگیر میشدیم و حمید سعی میکرد دلجویی کنه خودم رو مقصر میدونستم …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 26/07/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403