رمان ما دیوانه زاده می شویم
رمان ما دیوانه زاده می شویم رمان ما دیوانه زاده می شویم

رمان ما دیوانه زاده می شویم

دانلود با لینک مستقیم 0 0
دانلود با لینک مستقیم
عنوان
رمان ما دیوانه زاده می شویم
نویسنده
یگانه اولادی
ژانر
عاشقانه
ملیت
ایرانی
ویراستار
سایت رمان بوک
تعداد صفحه
1242 صفحه
اگر نویسنده یا مالک 'رمان ما دیوانه زاده می شویم' هستید و درخواست حذف این اثر را دارید درخواست حذف اثر

رمان ما دیوانه زاده می شویم

رمان ما دیوانه زاده می شویم

دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم اثر یگانه اولادی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
وبسایت فرهنگی رمان بوک با انتشار رمانی جذاب و عالی میزبان شماست، ما دیوانه زاده میشویم داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی بزرگش پر کنه خونه ای با یه دختر و دو پسر بزرگ ...

خلاصه رمان ما دیوانه زاده می شویم

پنج سال داشتم؛ خیس از عرق با لپ هایی قرمز به طرف خانه دو یدم تا کمی آب بنوشم ... در را که باز کردم و وارد فضای خنک خانه شدم قبل اینکه از خنکی هوایش غرق لذت شوم از صدای فریادهای پدر و مادرم مسخ شدم ... همانجا جلوی در ایستادم و به هوار زدن هایشان گوش کردم به مادرم که با گریه و زجه میخواست حرف خودش را به کرسی بنشاند: من میرم.

از زندگی آدم متحجری مثل تو میرم ... طلا رو هم با خودم میبرم به پدرم که دست هایش را به کمر زده بود و از فشار جنگ و نزاع چند دقیقه ی پیش به نفس نفس زدن افتاده بود و در جواب مادرم اول پوزخند زد: هر گورستونی که میخوا ی برو، ولی بدون طلا. ازین در رفتی بیرون دیگه طلا رو تو خوابتم نمیبینی ... آن روز جلوی در هال ایستادم و فقط تماشا کردم ... دوئلی که بر سر من راه انداخته بودند ... من، طلا، طلا پاکزاد

مادرم از کوره در رفت و به سمت پدرم پرید و او خیلی زود به خودش آمد و حریف را از میدان به در کرد ... من آن روز شاهد خیلی چیزها بودم ولی ... آن ها اصلا مرا نمی دیدند ... مادرم جلوی چشمان من زیر لگدهای پدرم جیغ میکشید ... پدرم به او فحش میداد و میگفت میخواهد هر چه زودتر از شرش خلاص شود ... او را کشان کشان به سمت من آورد ... من نگاهم به صورت کبود مادرم چسبیده بود و پاهایم مثل بید میلرزیدند ... دهانم باز بود و از شدت گریه ارتعاش زبان کوچک ته حلقم را حس میکردم ... پدرم در نهایت قصاوت در را باز کرد و او را به بیرون پرت کرد و ...

باکس دانلود

دسترسی به دانلود با خرید تکی یا خرید اشتراک ویژه امکان پذیر است

خرید تکی و دانلود 46,000 تومان
خرید اشتراک ویژه و دانلود

دیدگاه کاربران

اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دیوان حافظ