رمان نگاه
عنوان | رمان نگاه |
نویسنده | نگاه و بنفشه |
ژانر | عاشقانه , واقعی , هیجانی |
تعداد صفحه | 302 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | تیم رمان بوک |
دانلود رمان نگاه از نگاه و بنفشه به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سوپرایز عالی دیگری که مهیا کرده ایم ماجرای عشق و عاشقی واقعی دختری به نام نگاه که ممکن است در خانواده هر کسی اتفاق بیفتد، اما به این صورت پیش نمی رود، نگاه تنها نوه و کوچک ترین دختر خانواده از بچگی عاشق پسر عموی بزرگش شده ، در حالی که پسر عمویش او را به بهانه کوچک بودن و اینکه مثل خواهرش می باشد رد می کند، حالا نگاه تصمیم دارد دست این مرد را رو کند و نشان بدهد حس امیر همایون به او فقط حس خواهر و برادری نیست و خیلی بیشتر و …
خلاصه رمان نگاه
از وقت یادمه من عاشقش بودم … اوایل عاشق این بودم که بین اون همه پسر فقط اون بود که هوامو داشت … آخه من تک دختر بودم بین دوازده تا نوه پدریم! … تک دختر و کوچ ترین نوه خاندان … اما با این وجود کسی منو لوس نمیکرد جز یه نفر … امیر همایون … پسر عموی بزرگم که عاشقش بودم … بزرگترین نوه فامیل … کسی که خیلی زود قاطی بزرگترا شد و با پله های ترقی که پشت سر هم طی میکرد شد گل سر سبد خانواده
مثل همون روزا که پسرا منو تو بازی هاشون راه نمیدادن و امیر همایون میومد با من بازی میکرد … خوب یادمه هنوز مدرسه نمیرفتم … امیرهمایون دانشجو بود … اما نشست و با من خاله بازی کرد … اون شد شوهر و من شدم خانم خونه … بهش گفتم برو برام سبزی بخر من پاک کنم برات قرمه سبزی درست کنم … گفت من قورمه سبزی دوست ندارم برام قیمه درست کن و از اون روز قیمه شد غذای مورد علاقه من!
یعنی ممکن نبود دور هم جمع شیم و من نچسبم به امیر همایون … دوازده سالم بود … امیر همایون ارشد قبول شده بود و تو خونه پدر بزرگ دورهمی بود به مناسبت جشن قبولی نوه ارشد … خاندان عمه ام رو به زن عموم گفت: فخری جون دیگه وقتشه امیر همایونو داماد کنی … اونجا بود که تازه به خودم اومدم …
توجه: این رمان عاشقانه جدیدی که ملاحظه میفرمایید نوشته نگاه به کمک بنفشه بود که از سایت رمان ما رایگان منتشر شده است
- انتشار : 04/01/1399
- به روز رسانی : 20/09/1403
یه دانش آموز مقطع ابتدایی بهتر از این می توست خاطره نویسی کنه ، متاسفانه قلم به شدت ضعیف بود ، این موضوع واقعی بود اگه نویسنده مهارتشو داشت می تونست یه شاهکار از آب در بیاره ولی چون با مهارت نوشته نشده بود اصلا گیرا نبود ، متاسفم برای وقتی که برای خوندن این گذاشتم
ممنون از دقت نظرتون
ویرایش شد!
با سلام و عذرخواهی
از آنجایی که شما یک سایت رمان هستید و با کلمات و واژه ها در ارتباط هستید خواستم این نکته را تذکر بدم. کلمه مهیا به معنی آماده کردن با ه نوشته میشود و کلمه محیا به معنی زندگی که یک اسم دختر است با ح نوشته میشود و تلفظ این دو کلمه نیز متفاوت است.
عالی بود .عالی
قشنگ و جذاب بود.تماما خاطرات چند سال پیشم زنده شد.سختیهای دوران دوستیمون و نامزدی تا عروسی.مشکلات زندگی مشترکی که حس زیبا و خوشایند عشق غالب بود ولی دیری نپایید… زخمی که همیشه تازس
بهترین سایت رمانی که من تا الان دیدم سایت رمان های شما هست خیلی قشنگن
رمان خوبی بود . مختصر و مفید. همیشه از خوندن داستان واقعی بیشتر از رمان های غیر واقعی لذت میبرم .
منم میتونم داستان واقعی براتون ارسال کنم؟