رمان اِل لادرون
عنوان | رمان ال لادرون |
نویسنده | مرجان جانی |
ژانر | عاشقانه، جنایی، طنز |
تعداد صفحه | 383 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان ال لادرون اثر مرجان جانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
لوییز که مدعی است در کارش حرفه ایی است، برای اثبات خود باید در شلوغ ترین ساعت و در کافه ی معروف یک پیرزن سرمایه دار را برباید، او برای رسیدن به این هدف وارد محل مورد نظر میشود و …
خلاصه رمان ال لادرون
[متيو] از پله ها پایین رفتم و به نگهبان داخل سالن اشاره کردم که دنبال استلا به بره… لوئیز هنوز سر پا ایستاده بود. سعی میکرد نگرانیش رو پنهون کنه. رفتم سمتش و همزمان با نشستم رو مبل کنار شومینه گفتم بشین سرش چرخید سمت پله ها. هنوز نگران بود و پوست لبش رو میکند. برگشت سمتم و صداش رو کمی بالا برد: با تو هیچ حرفی ندارم… بلایند کجاست. اوو آروم تر… مگه ندیدی مهمون دارم. انگار متوجه تهدیدم شد. کلافه دستی به گردنش کشید و اروم روی مبل روبه روییم نشست. با لبخند خالی از
رضایتم نگاهش کردم بلایند اینجا نیست. یعنی چی اینجا نیست؟؟ کجاست… جوابی ندادم و به اتیش شومینه خیره بودم. وقتی سکوتم رو دید ادامه داد: اون بهم یه ماموریتی داد… از پسش بر اومدم. قوول داد بعد از انجامش منم جزوی از سازمان میشم. برگشتم سمتش و جدی بهش خیره شدم. سرمو کمی کج کردم و گفتم: وایسا وایسا… گردنبند رو آوردی؟؟ به مبل تکیه داد و گفت: هروقت بلایند اومد راجبش حرف میزنم. به جلو خم شدم و دستامو تو هم قفل کردم: بلایند نمیاد. لوئیز: یعنی چی که نمیاد؟ سرمو
کمی دادم با لبخند کجی که رو لبام نشوندم جواب دادم یعنی جایی که بخوادم نمیتونه برگرده. چشماش ریز شد و تکیش رو از مبل گرفت: کجاست؟ برعکس اون حالا من به مبل تکیه دادم. -جایی که لیاقتش رو داره. نفس عمیقی کشید و سرشو انداخت پایین. حسابی حرصیش کرده بودم. لبمو تر کردم و خندیدم: اروم باش. سرشو بلند کردو با دیدن خندم عصبانیتش بیشتر شد. ولی بروز نمیداد… سعی میکرد خودش رو کنترل کنه. به محتویات روی میز که شامل میوه و شیرینی های مورد علاقه مادرم بود اشاره کردم …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 16/09/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403