رمان گل کاغذی

عنوانرمان گل کاغذی
نویسندهبهاره شریفی
ژانرعاشقانه , اجتماعی , خانوادگی
تعداد صفحه1133
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رمان گل کاغذی اثر بهاره شریفی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

محمدسام که بدلیل اختلافات بعد از فوت پدرش از خانواده او جدا شده و در پیتزا فروشی کار میکند و ساکن آپارتمانی است که طبقه ی، بالای آن همسایه ی مهربان با دو دخترش زندگی میکند همسایه ی که جای تمام نداشته های اورا پر کرده اند نیایش دختر کوچک خاله معصومه، دل محمد سام را برده است که بنا به وصیت پدر بزرگ سرمایه دارش برای ادامه تحصیل باید به آلمان برود …

خلاصه رمان گل کاغذی

صدای داد آقای اعتمادی دوباره مکالمه شان را قطع کرد و باعث شد هر دو برگردند سر کارشان. سام تازه یک هفته بود که به عنوان پیک توی پیتزا فروشی مکث کار می کرد ولی هنوز موضوع صحبت رضا و شهرام دو کارگر پیتزافروشی بود. به جز سلام و علیک هیچ حرفی دیگری با آنها نداشت.کم حرف بود و سرش توی کار خودش. همیشه کلاه مشکی بیس بالی سرش بود که تا روی پیشانی اش پائین می کشیدش و موقع حرف زدن اغلب سرش پائین بود به صورتی که مخاطبش همیشه نیمه پائینی صورتش را می دید. بینی لب و دهان و چانه

یک بار که کلاهش را برداشته بود رضا و شهرام اثر زخم عمیقی را کنار پیشانی اش دیده بودند. بعد از ان روز کلی هم درباره زخم روی پیشانی اش داستان سرایی کرده بودند. سام زیر لب آوازی را برای خودش زمزمه می کرد. دوباره نگاهی به آدرس انداخت و موتور را نگه داشت. به آپارتمان بزرگ و شیک شش طبقه مقابلش نگاه کرد و جعبه های پیتزا را برداشت و نگاه دوباره ای به کاغذ انداخت و زنگ طبقه پنجم را فشار داد. – بله؟ – خانم پیتزاهاتون. – بیار بالا

در با صدای تیکی باز شد و سام با دست چپ در را هل داد و مستقیم به سمت آسانسور رفت. دکمه را زد و مقابل در به انتظار ایستاد. توی در آنساسور تصویر مات خودش را دید و کمی کلاهش را جلو تر کشد. در به صدای دینگ آرامی به کناری خزید. سام با یک گام وارد آسانسور شد و دکمه طبقه پنجم را فشار داد. توی آینه قدی آسانسور خودش هم چهره اش را نمی دید

نگاهش روی کفش های کتانی سفیدش خیره ماند و بعد کمی بالا آمد از شلوار لی سورمه اش گذشت و روی پیراهن چهارخانه قرمزش ثابت ماند. دستش را بالا برد و یقه اش را مرتب کرد. با این حرکت پیراهنش بالا خزید و کمر بند چرم قهوه ای اش با آنسگک بزرگ طلایی نمایان شد. در باز شد و از آسانسور خارج شد. نگاهی به دو واحد طبقه پنجم انداخت و به سمت واحد شماره نه رفت. دستش را روی زنگ گذاشت و منتظر شد. در به ثانیه نرسیده باز شد. نگاه سام پشت نقاب کلاهش گم شده بود. از پشت نقاب تنها پاهای باریک او را دید و ناخوداگاه پوزخند زد. دختر که تنها چانه و لب های سام را می دید. لبش را جوید و گفت …

 

دانلود رمان گل کاغذی
3.29 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان گل کاغذی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
شیما
شیما
1 سال قبل

قشنگ بود خیلی قلمش،بهتر از،سه سوته بود

رها
رها
2 سال قبل

رمان فوق العاده زیبایی یود.

فاطمه
فاطمه
3 سال قبل

خوب بود ولی قسمت عاشقانش شاید ۲۰ صفحه هم نشه بیشتر اجتماعیه تا عاشقونه البته من عاشق امانتی عاشقانه و اجتماعی ولی این همش اجتماعی بود