رمان فریاد خاطره ها

دانلود رمان فریاد خاطره ها اثر سمیه بیرونی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

آیدا تمام وقت خود را اختصاص به فرزندانش داده، همیشه الویت زندگی اش با آنها بوده، ولی خاطره دخترش، قدرنشناس و ناخلف است! زمانی که به کلانتری برای آزادی او می‌رود از تربیت و داشتن خاطره از خود خجالت می‌کشد، مثل همیشه دلخوری و ناراحتی خود را مهار می‌کند ولی خاطره باز هم طلبکار است و با حرف هایش در ماشین باعث می‌شود تا کنترل ماشین از دست آیدا خارج و تصادفی هولناک رخ می‌دهد …

رمان فریاد خاطره ها

چند ساعتی از رفتن سیامک می‌گذشت و من مثل مرغ سر کنده عرض و طول اتاق را طی می‌کردم با سوزش و شوری خون، انگشتم را از بین دندان هایم بیرون آوردم و به ناخنی که گوشت کنارش کنده و سرخ و ملتهب شده بود، نگاه کردم. صدای ویبره‌ی گوشی نگاهم را از ناخنم جدا کرد و پاهایم را به طرف پا تختی کشید. کنار تخت ایستادم و به صفحه ی گوشی که اسم آیدا جون روی آن نقش بسته بود نگاه کردم. چرا خسته نمی‌شد؟ چرا دست از سرم برنمی‌داشت؟ لبه‌ی تخت نشستم و گوشی را از شارژر

کشیدم به قلب کنار اسمش پوزخند زدم و آن قدر خیره اش ماندم تا زنگ قطع و صفحه سیاه شد. آه تلخی از ته گلویم بیرون آمد و سینه ام را سنگین کرد. خودم را با اخم روی تخت رها کردم که سقفـ قهوه‌ای رنگ کمی لب هایم را کشید. به پهلو چرخیدم و یکی از متکاها را برداشتم. بینی ام را غیر ارادی درونش فرو کردم و عطر جا مانده‌ی سیامک را با ولع بو کشیدم حسی زیبا و شیرینی در قلبم به جریان افتاد و تنم را داغ کرد. خندیدم ولی چشم هایم برای بی تابی قلبم گریستند! هق زدم و متکا را به دیوار کوبیدم

صورتم را تند پاک کردم ولی چشم‌هایم قصد کوتاه آمدن نداشتند! سریع بلند شدم و از اتاقی که ساعت ها مرا در خود حبس کرده بود گریختم. وارد آشپزخانه شدم و با همان لیوانی که سیامک عطشش را رفع کرده بود آتش درونم را خاموش کردم ولی گرمای بعد از خاموشی هنوز هم می‌سوزاندم! نگاهم را در آشپزخانه ای که همانند سالن متعلق به اهل بوق بود چرخاندم. به سمت یخچال رفتم و درش را باز کردم که با دیدن یخچال خالی تازه متوجه شدم خریدهای سیامک هنوز در راهرو هستند! در یخچال را بستم …