رمان بخشش افسون
عنوان | رمان بخشش افسون |
نویسنده | سارا ترسه |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 266 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |

دانلود رمان بخشش افسون اثر سارا ترسه (نویسنده انجمن رمان بوک) با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این یک ساعت عزیز دیگر به اتاقم نیامد. میدانم دلش خون است برای منی که چند ساعتی است کف اتاقم دراز کشیدهام و از سر ناچاری اشک میریزم. تنم خشک شده است. تیغهی بینیام میسوزد از اشکهایی که چون دانههای تسبیح پی هم روانه میشوند. بیشتر از همه با خودم لج کردهام. مثل آدم افسردهای روی پارکتها دراز کشیدهام و اشک میریزم. به پند و اندرزهای عزیزی که احتمالا نمیداند این افسون چه مرگش شده است. توجّهی نمی کنم…
خلاصه رمان بخشش افسون
از بیرون صدایی به گوشم میرسد. میدانم دورهمیهای حاج فرامرز و خانوادهاش شروع شده. من هم قبلاًها یعنی همان موقعهایی که خوش خوشانم بود و بابا را کنار خودم داشتم، یکی از همین مهمانها بودم؛ ولی حالا دو سالی میشود که دیگر میزبان به حساب میآیم. پوزخندی میزنم. چقدر ذوق و شوق داشتم برای آمدن به خانه آقاجانم. برای نشستن در این جمع باصفا. تعریفهای با آب و تاب مهتاب و مینا و گاهی هم دنیا. و مهمتر از آنها دیدن او، دیدن اویی که تا رسیدن به جمع دورهمی، قلبم تا حلقم میآمد.
حالا حتی حوصلهاش را هم ندارم. حتماً الان عزیز گریه میکند. زن عموها و عمههایم نصیحتم میکنند که چرا خودم را اسیر اتاقم کردهام و احتمالاً افسرده خواهم شد… میدانم نگرانند ولی بگذار باشند، به درک! بعد از مرگ بابا حمیدم با خود میاندیشیدم که مادرم وقتی مرا آورد و وبال گردن آقاجانم کرد و خود رفت پی زندگیاش؛ آیا اصلاً به من فکر میکرد؟!
چرا کسی حتی به روی خودش نیاورد که مادرم مرا رها کرده و رفته پی یللی تللی خودش؟ آقاجان با آن ابهتاش چرا نگفت که چرا بچهات را رها میکنی؟ نگو دور از جانم مرا این همه سال الاغی، چیزی حساب کردهاند و گفتند نمیفهمد که کلاه بر سرش گذاشتهایم و آن کتایون از خدا بیخبر اصلاً مادرش نیست! اینها را از پچپچهای عزیزم با آقاجان و پسرانش شنیدم و به راستی اگر مادرم بود، باید شک میکردم.
- انتشار : 28/08/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403