کتاب بازی شاهان
عنوان | کتاب بازی شاهان (جلد اول نغمه آتش و یخ) |
نویسنده | جورج. آر. آر مارتین |
ژانر | فانتزی، حماسی |
تعداد صفحه | 762 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب بازی شاهان (جلد اول نغمه آتش و یخ) اثر جورج. آر. آر مارتین به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سرما دوباره دارد بازمیگردد و در ویرانه های یخ زده تا مناطق شمالی وینترفل، نیروهایی خبیث و ماوراء طبیعی در حال جمع شدن پشت دیوار محافظ قلمرو پادشاهی هستند. استارکهای وینترفل در دلِ این مهلکه قرار دارند؛ خاندانی که درست به اندازه زادگاهشان، سرسخت و تسلیم ناشدنی هستند. بازی تاج و تخت، داستان شاهزادگان، سربازان، جادوگران، قاتلان و فرزندان نادرست در برهه ای تاریک و شوم است. سرنوشت استارک ها، متحدین آنها و دشمنانشان در دنیایی سرشار از دسیسه، تراژدی و خیانت در آستانهی تباهی قرار میگیرد چرا که هرکدام تلاش میکنند برندهی مرگبارترین بازی ممکن باشند: بازی تاج و تخت …
خلاصه کتاب بازی شاهان
دنریس تارگرین با ترس و شکوهی وحشیانه در دشتی خارج از دیوارهای پنتاس با کال دروگو ازدواج کرد، چون داترک ها معتقد بودند که هر امر مهمی در زندگی یک مرد باید زیر آسمان آزاد صورت بگیرد. دروگو کالاسارش را به حضور خود فراخوانده بود و آنها آمده بودند؛ چهل هزار جنگجوی داترکی و تعداد بی شماری زن، بچه و برده بیرون دیوارهای شهر با گلههای وسیع خود اردو زده بودند، قصر هایی با بافتن علف برافراشته بودند هر چه که در معرض دید بود میخوردند و با گذشت هر روز مردم شریف پنتاس را بیشتر مضطرب میکردند. یک شب ایلیریو به آنها گفت
وکلای همکار من تعداد نگهبانان شهر رو دو برابر کردهاند. مشغول خوردن اردک عسلی و فلفل برشته در کاخی بودند که قبلاً مال دروگو بود کال به کالاسارش ملحق شده بود و محل اقامتش تا زمان مراسم عروسی در اختیار دنریس و برادرش گذاشته شده بود. سر جورا مورمونت به شوخی گفت: بهتره هرچه سریعتر قبل از اینکه نصف ثروت پنتاس رو برای اجیر کردن سرباز و براوسی ها هدر بدن، ترتیب ازدواج پرنسس دنریس رو بدیم. شوالیهی تبعیدی همان شبی که دنی به کال دروگو فروخته شده بود تقاضا کرده بود که در خدمت ویسریس باشد؛ ویسریس مشتاقانه
پذیرفته بود. مورمونت از آن زمان همراه دایمی آنها شده بود. صدای خنده شاد وکیل ایلیریو از بین ریش دو شاخه اش بلند شد اما ويسريس حتی لبخند نزد. برادرش گفت: اگه بخواد همین فردا دنریس مال اون. به دنی نگاه کردو دنی نگاهش را پایین انداخت. -به شرط اینکه بهاش رو بپردازه. ایلیریو دستش را به سستی در هوا تکان داد: گفتم که ترتیب همه چیز داده شده انگشترها روی انگشت های فربه اش برق میزدند. -به من اعتماد کنید. کال به شما یک تاج قول داده و شما حتماً تصاحبش میکنید. -بله، اما کی؟ -وقتی کال مناسب بدونه اول دختر رو تصاحب میکنه و …
- انتشار : 13/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403