کتاب دیروزهای ما

عنوانکتاب دیروزهای ما
نویسندهناتالیا گینزبورگ
ژانرتاریخی، عاشقانه، ادبیات داستانی، ادبیات کلاسیک
تعداد صفحه263
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب دیروزهای ما اثر ناتالیا گینزبورگ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

«دیروزهای ما» روایت حوادث سیاسی هم دوره با گینبزبورگ است، زمان جنگ جهانی دوم در ایتالیا. بعد از تمام شدن جنگ جهانی دوم ناتالیا گینزبورگ این داستان را نوشته و در آن، آنچه بر سر جامعه‌ی ایتالیای بعد از جنگ آمده است را به زبان و روایت خودش بازگو می‌کند …

خلاصه کتاب دیروزهای ما

در اوایل ماه مه امانوئل به باغ آلبالو آمد و ایپولیتو دیگر هنگام راهپیمایی تنها نبود. امانوئل در کوره راه‌های پرپیچ و خم دشت لنگان لنگان به دنبال او می‌شتافت و چهره‌اش بر اثر تابش آفتاب و بحث فراوان دایم داغ و برافروخته بود. جوستینو همراه دختران و پسران اراذل شب‌ها به مرکز دهکده می‌رفت و تا دیر وقت زیر درختانی که در لابلای شاخ و برگشان فانوس کاغذی روشن بود می‌رقصید. اکنون آنچه را روزی پدر منع کرده بود با خیال راحت انجام می‌دادند. آنا در رودخانه جایی که چشمه آرام و خنکی داشت، شنا می‌کرد و ننه ماریا در ساحل با زوجه‌ها و کودکان اراذل آفتاب می‌گرفت و از هر دری صحبت می‌کردند. روزی هنگام غروب آفتاب همه زیر آلاچیق نشسته بودند و

داشتند شام می‌خوردند که اتومبیلی بیرون در توقف کرد و صدای بهم خوردن در اتومبیل و جیر جیر باز شدن در آهنی باغ به گوش رسید. در آن ساعت شب انتظار آمدن کسی را نداشتند. ناگاه در انتهای راهر و مردی با بارانی سفید دراز و کلاهی مچاله شده از دور نمایان شد. امانوئل از جا بلند شد و با دلواپسی دور میز پرسه زد. ولی بیگانه پلیس نبود بلکه چنزورنا بود و همه را در آغوش کشید. پس بالاخره او را که سال‌ها از همه جای دنیا شکلات و کارت تبریک می‌فرستاد از نزدیک دیدند. همیشه او را مردی مثل پدر پیر و سالخورده تصور کرده بودند. اما او اصلا پیر نبود فقط چند لکه سپید در موهای سرش دیده می‌شد. ننه ماریا در حالیکه سوروسات شام را تهیه می‌دید غرغرکنان

می‌گفت نمی‌داند چرا از همه جای دنیا از هلند و از منتونه به آن کلبه محقر که جای جم خوردن ندارد می‌آیند و سر او خراب می‌شوند. اما انگار به چنزورنا نمی‌آمد که زیاد پولدار باشد. بارانی سفید بلندی مثل لباس خواب به تن داشت و زیر آن پلوور کثیف و رنگ رو رفته‌ای پوشیده بود. چمدان‌های بزرگی همراه داشت که با طناب بهم بسته بود. آن‌ها را از بار بند ماشین پیاده کرد. گره طناب‌ها را که باز کرد از توی چمدان زیر شلواری‌ها و جوراب کهنه‌های زیادی بیرون ریخت. آنا و جوستینو که منتظر گرفتن سوغات بودند در میان جوراب‌های کهنه چشمشان به چند تا عکس افتاد. عکس‌ها را در هلند گرفته بود و چون باران می‌آمده خوب از آب در نیامده بود. چنزورنا ناگهان با دست به …

دانلود کتاب دیروزهای ما
7.86 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب دیروزهای ما
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها